Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
2 آوريل
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 2 آوريل
ايران
سیزده بدَر
سیزدهم فروردین از دیرزمان یک روز شادی کردن ایرانیان و در باغ و صحرا بسربُردن آنان بوده است. این روز که قرن ها عملا یک روز تعطیلی بود از پاییز 1347 رسما در ردیف تعطیلات ایران قرار گرفت و پس از انقلاب، از سیزده بدَر به «روز طبیعت» تغییر نام داده شد.
    تاریخچه این روز و اینکه از چه زمان آغاز شده است بدرستی روشن نیست. در ماههای ایرانی عهد باستان، روز سیزدهم هر ماه روز تیر (تیرروز ـ یَشتر) نام داشت. برخی گفته اند که نحوست رقم 13 که باور یونانیان بود به ایران باستان انتقال یافته و سبب شده که ایرانیان در 13 فروردین در خانه نمانند و این نحوست را در باغ و صحرا بدَر کنند. این باور حتی به جایی رسیده بود که پلاک خانه های شماره 13 را 1+12 بنویسند و .... ایرانیان از مسافرت هوایی در روزهای سیزدهم هر ماه اکراه دارند.
    ازجمله رسوم سیزده بدر (روز سیزدهم فروردین و آخرین روز نوروزی)، انداختن سبزه هایِ رویانیده شده برای سفره هفت سینِ نوروزی به جوی آب و یا رودخانه است که ضمن پرتاب آنها می گویند: «سبزی تو از ما و زردی ما از تو». انداختن 13 خُرده سنگ و تهیه آش رشته نیز از رسومات این روز است و همچنین گره زدن سبزه ها به هم که دختران جوان ضمن این کار این بیت را با خود زمزمه می کنند: 13 بدَر، سال دگر، خانهِ شوهر (شووَر). بساط آجیل و شیرینی و به عبارت دیگر «دید و بازدید نوروزی» در پایان دوازدهم فروردین جمع می شود.
    معلوم نیست که از چه زمان، شادی گریِ معروف به حاجی فیروز بمیان آمده که می گویند: حاجی فیروز است و سالی یک روز است.
    در این روز، ایرانیان در هر جا که باشند می کوشند که غم و اندوه را از خود دور سازند. در اروپا، آمریکا (فدراسیون آمریکا و کنفدراسیون کانادا) و استرالیا جشن می گیرند، به پارک ها می روند و در آنجا صرف ناهار می کنند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
شوخي آوريل در ايران، تنها يك بار و آن هم به شكل طرح ترور ناشر همان روزنامه!
عباس شاهنده
به درستي روشن نيست كه فرنگي ها چرا نخستين ماه فصل بهار را «آوريل = ايپريل = اپريل و ...» نام گذارده اند. تا زمان انتخاب ژانويه به عنوان آغاز سال نو ميلادي، سالِ جهانِ غرب نيز بمانند سال ايرانيان با بهار شروع مي شد. در لاتين جديد و قديم، آپريليس و آپرير به مفهوم بازشدن است؛ شايد كه خواسته بودند نخستين ماه بهار را كه با باز شدن گل و گياه همراه است، چنين نامي بدهند. به هرحال تا پايان هزاره اول ميلادي در نوشتهِ تاريخنگاران اثري از عادت «شوخي كردن، آن هم شوخي هاي بزرگ كه در شنونده ايجاد ترديد باقي نگذارد» ديده نمي شود. بنابراين، شوخي آوريل = اپريل كه در كشور هاي انگليسي زبان به «ايپريل فولز دي» معروف است مربوط به هزاره دوم است و يكم آوريل (اِپريل) به آن اختصاص دارد. در روم باستان در چند روز نخست آوريل، براي ونوس جشن مي گرفتند ولي شوخي كردن هايي از دست «شوخي آوريل» دركار نبود. پژوهشگران به اين نتيجه رسيده اند كه انگلوساكسون ها (مهاجرين آلماني به جزاير انگلستان) شوخي آوريل را باب كرده اند زيرا پيش از اين مهاجرت، بوميان جزاير انگلستان، براي بهار هم خدايي قائل بودند به نام آيپور = ايپروس و انگلوساكسون هاي مهاجركه همانند ساير آرين ها ازجمله پارسيان يكتاپرست بودند درباره آن رسم به «جوك گويي» پرداختند كه ادامه يافته است.
     مطبوعات ايران به ويژه مجلات از ديرباز به «شوخي آوريل» فرنگي ها اشاره و گاهي هم نكاتي از آن را ترجمه و منتشر مي كردند تا روز يكم آوريل 1958 (فروردين 1337). در اين روز، روزنامه فرمان (در آن زمان، يكي از روزنامه هاي صبح تهران) مِن باب شوخي آوريل، گزارش ترور «عباس شاهنده» ناشر اين روزنامه را با تيتر درشت و به صورت مشروح چاپ و منتشر ساخت.
    طبق اين شوخي كه خيلي جدّي و ژورناليستي نوشته شده بود، در آخرين لحظه ارسال آخرين صفحه روزنامه (روزنامه فرمان)به چاپخانه (شب پيش از انتشار)، مردي وارد دفتر عباس شاهنده (بعدا نماينده مجلس) ناشر روزنامه فرمان واقع در خيابان لاله زار ـ انتهاي كوچه تئاتر دهقان مي شود و او را با شليك گلوله ترور مي كند و ....
    با اينكه در گوشه ديگر روزنامه و در لابلاي مطالب، ذكر شده بود كه اين گزارش يک شوخي آوريل است؛ در تهران ولوله بپاشد و مردمي كه تيتر روزنامه را روي ميز روزنامه فروشي ها مي ديدند براي خريد آن هجوم مي بردند. سردبير روزنامه كه اين موضوع را پيش بيني كرده بود به چاپخانه (چاپخانه خودكار ايران) گفته بود كه آماده براي تكرار چاپ روزنامه (چاپ دوم و سوم) باشد. فروش روزنامه فرمان در آن روز براي عده اي هم وسيله كسب شده بود كه به چاپخانه مراجعه و هر روزنامه را يك قران و ده شاهي (يك و نيم ريال) مي خريدند و در كوچه و خيابان با صداي بلند كه «شاهنده» ترور شد، تا چند برابر مي فروختند. اين فروشندگان موقت باعث گسترش فروش آن روزنامه در گوشه و كنار تهران شده بودند. روزنامه فرمان كه قبلا روزانه حدود شش هزار نسخه تيراژ داشت در آن روز 87 هزار نسخه فروخت تا اينکه كاغذ موجود در چاپخانه كه اول كوچه كيهان (در خيابان فردوسي) قرارداشت پايان يافت. [در آن زمان تهراني ها با اينكه روزنامه هاي صبح اخبار پشت پرده منتشر مي كردند؛ عادت به خريدن روزنامه هاي عصر را داشتند.].
    در آن زمان چند روزنامه نگار با تجربه به مديريت ايرج نبوي يك شركت براي تأمين مطالب ـ از هرقبيل براي تشريات تاسيس کرده بودند و شاهنده (كه بعدا فرزندش نمايندگي خبرگزاري آلمان را در تهران تاسيس كرد) با اينكه سردبير داشت [و ابراهيم خليل سپهري سردبير پيشين ژورنال دو تهران و مدير عامل اسبق خبرگزاري پارس سردبير آن بود]، مطالب خودرا از آن شركت خريداري مي كرد، لذا به درستي معلوم نشد كه اين شوخي، ابتكار چه فردي بوده است. در آن زمان ساواك در شرف تأسيس بود و دايره مطبوعات اداره اطلاعات پليس (امروزه؛ اطلاعات نيروي انتظامي) با چند كارمند و به رياست محرمعلي خان نشريات را زير نظر داشت، ولي تا دو روز واکنشِ امنيتي نسبت اين شوخي بي سابقه در ايران، نشان داده نشد و دو روز بعد به نشريات گفته شد كه اين چنين شوخي ها موقوف.
    شوخي هاي آوريل در ديار فرنگ كه به خبرگزاري هاي آنها هم سرايت كرده، براي ايران يك حسن داشت و آن دقت بيشتر در انتخاب و ترجمه خبرهاي خبرگزاري هاي خارجي بود. قبلا به خبرگزاري پارس و در آن زمان، تنها خبرگزاري ايران تاكيد شده بود كه اوايل آوريل = اپريل دقت كنند كه يك جوك به جاي خبر (رويداد واقعي) ترجمه و منتشر نشود و درنتيجه، در آن چند روز تا گزارشي از چند منبع نمي رسيد به پخش راديو و بولتن خبرگزاري داده نمي شد. نصرت الله معينيان روزنامه نگار بنام، پس از احراز مديريت انتشارات و راديو كشور، از سال 1334 اين روش را به همه ايام تعميم داده و روال كار شده بود. به اين ترتيب كه شرح يك رويداد را از خبرگزاري هاي مختلف و راديو هاي كشورهاي مربوط به رويداد مي گرفتند و از مجموع آنها يك خبر كامل (داراي هر شش عنصر رويداد)، درست و بي طرفانه تنظيم و منتشر مي كردند و اين روال دهها سال ادامه داشت. در دهه هاي اخير که رسانه هاي حرفه اي توسط کمپاني هاي خارج از اين حرفه، سياسيون و ميلياردها خريداري شده اند تا ابزار تأمين منافع آنها قرار گيرند، بايد در ترجمه و نقل مطالب آنها دقت کامل به عمل آيد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تظاهرات ضد سلطنت در تعطيلات نوروزي سال 1357 ـ شعارهايي که داده شد، اعلاميه دولت و وعده گرفتن ماليات واقعي از معاملات مستغلات و اتومبيل
تظاهرات ضد سلطنت در بيشتر شهرهاي ايران كه از هفتم فروردين 1357 از سر گرفته شده بود تا 11 فروردين ادامه داشت. قبلا اين تظاهرات و اعتراض ها در قم، مشهد، اصفهان و تبريز روي داده بود. دولت در هفتم فروردين از طريق خبرگزاري پارس اعلام كرد كه در آن تظاهرات 3 روزه جمعا 13 تَن كشته و يا مجروح و شماري دستگير شده بودند.
    در اعلاميه دولت سخن از حمله تظاهركنندگان نقابدار به يك مركز پليس در كاشان و قصد حمله به قطار راه آهن در همين شهر به ميان آمده بود.
    در اعلاميه، بدون اشاره به جزئيات، آمده بود كه تظاهرات كنندگان مخالف دولت در چند شهر بانك ها را به آتش كشيده بودند. در اعلاميه، از 17 شهر از جمله تهران، اصفهان، مشهد ، قم و همدان به عنوان محل تظاهرات نام برده شده بود. خبرگزاري دولت (خبرگزاري پارس) اين بار مقالات روزنامه هاي خارجي در زمينه تظاهرات ايران را هم ترجمه و منتشر كرده بود.
    در پي اين تظاهرات بود كه برخي از مقامات حزب دولتي رستاخيز پيشنهاد كرده بودند كه اعضاي حزب براي برخورد با تظاهرات بعدي دعوت شوند و کميته مقاومت ـ ايراني در برابر ايراني! ـ به وجود آيد.
    دولت براي كاهش تاثير شعارهاي تظاهركنندگان در اذهان مردم اعلام كرده بود كه پرونده مالياتي ثروتمنداني را كه از سوي ادارات مربوط «مجهول الهويه» اعلام شده اند باز خواهد كرد و در وصول ماليات از ثروتمندان و متنفذين سختگيري به عمل خواهد آورد، قيمت هاي واقعي خانه و زمين بر پايه ارزشيابي کارشناسان و بازار فروش تعيين و به دفاتر اسناد رسمي و ادارات ماليه و شهرداري ها ابلاغ خواهد شد تا تقلّب صورت نگيرد و بهاي معاملات مستغلات، کمتر از واقع اعلام نشود تا مالياتِ ارزشِ افزوده تماما دريافت شود. به علاوه، بر اتومبيل ها برحسب بهاي واقعي آنها ماليات وضع، مهماني هاي پُرهزينه دولتي و بذل و بخشش ها ممنوع و سفر مقامات به خارج محدود خواهد شد، و نيز پارتي بازي ها افشاء و مرتکبين مجازات خواهند شد و ....
    تظاهر كنندگان در شعارهاي خود، از غارت كشور توسط گروهي كوچك كه خود را به بستگان شاه و مقامات ارشد دولت و متنفذين پيوند زده بودند و نيز خروج ارز از کشور با هدف سرمايه گذاري در خارج و ولخرجي ها سخن به ميان آورده و اعتراض کرده بودند و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در فروردين 1357 (فروردين سال انقلاب) سكه طلا در ايران از 80 تومان به 350 تومان رسيد
تظاهرات خياباني و ناآرامي هاي پيش از نوروز سال 1357 و نيز پس از تعطيلات نوروزي و ترس پولدارها و هجوم آنان به خريد طلا، بهاي سکه را که سه دهه ثابت و در حدِ 80 تومان بود ناگهان بالا بُرده بود.
    12 فروردين 1357 (ده ماه پيش از پيروزي انقلاب) بانك دولتي مربوط، بهاي طلا و نيز سكه يك پهلوي را به اين شرح اعلام كرد كه خبر آن در صفحه اول روزنامه هاي تهران به چاپ رسيده بود:
    ـ طلا هر كيلو گرم 44 هزار و پانصد تومان.
    ـ سكه يك پهلوي 350 تومان (335 بار ارزانتر از يک سکه بهار آزادي در 12 فروردين 1384 ، 800 بار ارزانتر از اسفند 1388، بيش از 2200 بار ارزانتر از نيمه اول فروردين 1391 و 4 هزار بار ارزانتر از فروردين 1392. (طبق گزارش خبرگزاري فارس در نهم فروردين 1397، در اين روز بهاي سکهِ طرح جديد يک ميليون و 730 هزار تومان و سکه طرح قديم يک ميليون و 644 هزار تومان و دلار آمريکا 5 هزار و 14 تومان بود).
    بهاي سکه طلا تا پيروزي انقلاب (22 بهمن 1357) به مرز هزار تومان رسيد و در سال 1358؛ هزار و دويست تومان بود. در نیمه اول اسفند 1398 بهای سکه طلا ـ طرح جدید و طرح قدیم از شش میلیون تومان بالاتر رفته بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رويدادهاي گنبد و كردستان و تغيير رئيس ستاد ارتش در فروردين 1358 ـ رويدادهايي که نبايد فراموش شوند تا تکرار نشوند
ژنرال قره ني

در دو هفته اول فروردين 1358 گزارشهاي مربوط به رويدادهاي گنبد كاووس (گرگان) و كُردستان، ايرانيان را نگران آينده میهن خود كرده بود، مخصوصا كه در خوزستان هم معارضات پراکنده در جريان بود، زمزمه هایی از بلوچستان به گوش مي رسيد و برخی از کمونیست های افغان که حکومت را به دست گرفته بودند اشاره به ایجاد جمهوری خراسان به پایتختی هرات می کردند و .... يادآوري رويدادهايي از اين دست؛ بر میزان آمادگي ها مي افزايد و از تكرار جلوگيري مي كند و لذا نبايد گذارد كه فراموش شوند.
     در اين ميان اعلام شده بود كه سرلشكر محمد ولي قره ني رئيس ستاد ارتش جاي خود را به معاونش سرلشكر ناصر فَربُد داده است. گفته شده بود كه علت این کناره گیری، سختگيري قره ني درقبال رويدادهاي كُردستان و گُنبد (براي جلوگيري از تجزيه ايران) و اعزام یگانهای ضربتي ارتش به اين مناطق بوده که کمونیست های داخلی را که از فعالان انقلاب بودند به خشم آورده، و به دولت موقت (دولت مهدي بازرگان) اخطار داده بودند!.. اين تغييرات در حقيقت هفتم فروردين انجام گرفته بود ولي موضوع اعلام نشده بود!. در اين تغييرات «شادمهر» معاون ديگر قره ني نيز سمت خود را از دست داده بود.
     رويدادهاي گنبد كاووس كه با حمله به يك مركز پليس و دستگيري رئيس مركز آغاز شده بود 20 كشته برجاي نهاده بود. در اينجا ارتش و ساير نيروهاي مسلح سريعا وارد عمل شدند و مسئله را پايان دادند. كمونيست ها و به ويژه فدائيان خلق متهم به دامن زدن مسئله گنبد شده بودند.
    از همه اين رويدادها بوي جدايي طلبي به مشام مي رسيد. تعجب در اينجاست كه چرا در این شرایط دولت موقت با کناره رئيس ستاد ارتش كه هدفی جز جلوگيري از تجزیه میهن نداشت موافقت کرده بود. سرلشكر قره ني رئيس ركن دوم و معاون ستاد ارتش بود كه در سال 1336 به اتهام اقدام عليه شاه بازداشت شده بود. در آن زمان، اطلاعات ارتش را «ركن دوم» مي ناميدند.
    تجزيه طلبان در دفاع از خود و مخالفت با قره ني اورا متهم مي كردند كه پس از براندازي 28 امُرداد از آنان بازجويي كرده و ضمن بازجويي خشونت به خرج داده بود. وي يك بار هم گفته بود: شايد ارتش ما كه در جريان انقلاب تضعيف روحيه شد نتواند با شوروي بجنگند ولي خواهد توانست به آساني جدايي طلبان را سركوب و از ميان بردارد. اين اظهار قره ني در برخي از جرايد اين طور تفسير شده بود كه او خواسته بود غير مستقيم بگويد كه در حوادث گنبد دست شوروي هم در كار است.
     پس از تغييرات ستاد ارتش و ختم مسئله گنبد، ديري نپاييد كه قره ني در خانه اش ترور شد و گروه فرقان را متهم به اين قتل كردند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
درگذشت احمد صدر حاج سيدجوادي مبارز راه دمکراسی و حقوق بشر در 96 سالگي
احمد صدر در سالخوردگي
احمد صدر حاج سیدجوادی مبارز راه دمکراسی و حقوق بشر، حقوق دان، یک زمان دادستان تهران، عضو شورای انقلاب، نخستین وزیر کشور در دولت موقت انقلاب، برگزارکننده رفراندم تغییر نظام حکومتی ایران و وزیر دادگستری در زمان بررسی قانون اساسی جمهوري اسلامي، 11 فروردین 1392 (یکم اپريل 2013) پس از شش روز بستری بودن در یک بیمارستان تهران، در 96 سالگی درگذشت.
    وی که در دوران هر دو نظام ـ سلطنتی و جمهوری اسلامی ـ به زندان افتاده بود و در 94 سالگی ممنوع الخروج از کشور شده بود!، دو سال پیش از وفات ضمن بیانیه ای از مردم ایران به خاطر اشتباهات و کوتاهی ها که شده بود عذرخواهی کرد.
    ـ ـ ـ ـ ـ
     مؤلف این تاریخ آنلاین به چند خاطره در رابطه با احمد صدر اشاره می کند که در زیر مطالب امروز و در بخش «کارنامک نوشیروان» آمده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
درباره پالمیرای سوریه ـ از نام تا تاریخ آن و از توافق اشکانیان با رومیان که پالمیرا یک منطقه آزاد و بی طرف باشد تا لشکرکشی شاپور یکم و ...
پرسش مخاطب (دریافت شده در یکم اپریل 2016):
    
    ماه سوم سال 2016 میلادی گزارش رسانه ها درباره منطقه تاریخی پالمیرایِ سوریه بود، می خواهم که درباره تاریخ و نام آن توضیح دهید زیراکه عرب آن را « تَدمُر» می نامد.
    
    پاسخ (به اختصار):
    
    پامیرا = پالمیرا Palmyra واژه یونانی ـ رومی معادل همان تَدمُر Tadmor=Tadmur است. سومری ها که دسته ای از سامی ها ـ شمی، شامی ها بودند 2هزار و 200 سال پیش این شهر را (که در مرکز سوریه امروز ـ ایالت حُمص و غرب شمالی رود فرات واقع است) ساختند و چون در منطقهِ درختان خرما واقع بود و سومری ها خُرما را تدمورتا (در زبان عربی تَمَر Tamar= خرما) می خواندند نام شهر شد تدمورتا و امروزه تَدمُر. «نَخل» در زبان های یونانی و رومی پالمورا (در انگلیسی پام Palm) است و ترجمهِ تدمورا = تَمَر = خُرما. این شهر در زمان دودمان هخامنشی که ایران در آن دوران تنها اَبَرقدرت جهان و قلمرو آن از هند تا لیبی و رومانی بود و پس از آن، در زمان سلوکیان (جانشینان اسکندر) وجود نداشت. پس از پیدایش امپراتوری روم و هم مرز ایران شدن آن و ایجاد پالمیرا، دو اَبَرقدرت وقت (ایران اشکانی و روم) به این سازش دست یافتند که پالمیرا منطقه ای آزاد و تجاری میان دو امپراتوری باشد تا برخورد صورت نگیرد و این توافق سبب شد که پالمیرا ـ به تدریج، خود امپراتوری شود و بانو Zenobia (جولیا زنوبیا ـ اَل زباء) معروف ترین امپراتور پالمیرا بود. قدرت گرفتن پالمیرا بویژه کسب ثروت از راه تجارت، زیراکه بر سر راه کاروان های شرق و غرب جهان بود باعث به هراس افتادن دو ابرقدرت وقت شد و هرکدام کوشید که آن را متصرف شود و هر زمان در دست یکی از این دو قدرت بود. لشکرکشی انبوه شاپور یکم از دودمان ساسانی به پالمیرا سبب شد که رومیان پالمیرا را تصرف و باروی آن را تخریب کنند تا قرارگاه ارتش این و آن دولت نشود. در زمان استقلال و نیز در دوران هر قدرتی که بر پالمیرا تسلط می یافت در آنجا بر ساختمان های باشکوه افزوده می شد و آثار آنها تا به امروز برجای مانده است. پالمیریان چند دهه پس از به رسمیت شناخته شدن مسیحیت از سوی دولت رومیان، در قرن چهارم، مسیحی شدند و چهار قرن پس از آن؛ مسلمان.
    در اوایل قرن پانزدهم، تیموریان در جریان لشکرکشی به غرب (سوریه و آناتولی)، پالمیرا را تصرف و ویران ساختند به گونه ای که ساکنان آن به روستاهای مجاور نقل مکان کردند امّا دژ معروف پالمیرا برفراز تپه و ساختمانها و آثار تاریخی اش باقی ماند و در دوران سلطه عثمانی بر منطقه مورد توجه باستانشناسان قرارگرفت. پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و اضمحلال آن و سپرده شدن قیمومت سوریه به دولت فرانسه، این دولت به حفظ آثار تاریخی پالمیرا و تشویق پژوهشگران به تحقیق هرچه بیشتر درباره آنها پرداخت و سکونت در محله های دارای آثار تاریخی ممنوع و این آثار، جلب توریست کرد.
     پالمیرا (تَدمُر) در ماه می 2015 به دست گروه داعش افتاد و 27 مارس 2016 (ده ماه بعد) بار دیگر به قلمرو سوریه باز گردانده شد.
    اضافه کنیم که در کشور کوبا هم شهری به نام پالمیرا وجود دارد و در چند شهر آمريکا، نام آن بر خيابانها.
    
یکی از آثار تاریخی پالمیرا که این شهر هشت قرن پس از تخت جمشید ما ساخته شده است. عکس ها، میزان تخریب داعش بر اثر تاریخی را نشان می دهد (کُپی عکس از وال استریت جرنال)

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
شهر رقّه در گذشت زمان ـ شاه ساسانی ایران آن را غیر نظامی و هارون الرشید آن را خلیفه نشین عباسیان کرده بود ـ وقوع جنگ صفّین در نزدیکی رقّه و ...
پرسش مخاطب (که سی ام مارس 2016 دریافت شد):
    
    می خواستم پیشینه تاریخی شهر رقّه Al-Raqqah را که می گویند مرکز حکومت داعش است بدانم.
    
    پاسخ:
     رقّه واقع در شمال مرکزی سوریه، یک شهر 220 تا 230 هزار نفری است که 720 سال میدان جنگ ایران و روم بود. خسروانوشیروان ـ شاه ایران از دودمان ساسانیان در سال 542 میلادی دیوارهای آن را برداشت تا غیرنظامی شود و محل استقرار نظامیان رومی قرار نگیرد. رقّه در غرب شمالی رود فرات واقع شده و تا این رود 40 و چند کیلومتر فاصله دارد و سالها پیش، روس ها ـ متحد دولت های سوریه از دهه 1950 تا کنون، در همین منطقه بر روی فرات یک سدّ بزرگ به نام سدِّ طبقه (یا الثَوره) ساخته اند. رقّه که در شرق حَلَب واقع شده است تا این شهر دو میلیونی ِ بسیار قدیمی جهان 160 کیلومتر فاصله دارد.
    رقّه یک شهر استراتژیک است. منصور خلیفه عباسی که با کمک ایرانیان (به هدایت ابومسلم خراسانی) بر بنی امیّه (به پایتختی دمشق) پیروز شد دسته ای از داوطلبان ایرانی را در رقه مستقر ساخته بود تا مراقب بپاخیزی و حملات نامنظّم باقی مانده نظامیان بنی امیّه باشند. رقه در نیمه اول قرن هفتم میلادی و اندکی پس از سقوط دمشق به دست نیروهای اسلامی ِ آمده از حجاز افتاده بود و از همان زمان ناظر بر مناطق مسلمان شده شمال سوریه و عراق شده بود. در دوران معروف به «فِتنه اول»، در ماه صفر سال 37 هجری (جولای 657) جنگ صفّین میان نیروهای حضرت علی (ع) و معاویه در کنار شهر رقّه روی داد که به انتخاب داوَر منتهی شد. 25 سال پس از استقرار داوطلبان ایرانی ِ شکست دهنده بنی امیّه در رقّه، هارون الرشید خلیفه معروف عباسیان، رقّه را اقامت گاه خود کرد ـ بدون انتقال دستگاه اداری خلافت از شهر بغداد. رقّه تا پایان عُمر ِ هارون که در خراسان (سنابادِ توس) درگذشت، اقامت گاه او (مقرّ خلافت) بود. پس از درگذشت هارون، رقّه محل استقرار حکمران ناظر بر قلمرو غربی خلافت ازجمله مصر بود. رقه همچنین یکی از مناطق درگیری حاکمان طولونی مصر و نیز قرامطه شیعی مذهب و همچنین زنگی ها و حمدانیون با عباسیان بود. ایّوبیان (صلاح الدین ایّوبی ـ کُرد و جانشینانش که بر سوریه و مصر و ... حکومت داشتند) توجه خاص به رقّه داشتند. در دوران سلطنت عثمانیان نیز، رقّه از اهمیت خاص برخوردار بود. رقّه در سال 2013 به دست مخالفان دولت سوریه افتاد و از سال 2014 به مدت حدودا دو سال در کنترل داعش و مرکز فعالیت این گروه بود و این گروه به مساجد شیعیان این شهر آسیب زده و شیعه مذهبان رقّه را مقتول و یا فراری داده بودند.
    رقّه ـ طبق نوشتهِ مورّخان تاریخ عهد باستان، در قرن سوم پیش از میلاد به دست سلوکوس 1 (سلوکوس نیکاتور ـ ژنرال و جانشین اسکندر مقدونی در متصرفات شرق مدیترانه) به صورت شهر درآمد، و همانگونه که در بالا اشاره رفت در دوران اشکانیان و ساسانیان بارها صحنه جنگ دو امپراتوری ایران و روم قرار گرفت. در سال 542 میلادی، خسروانوشیروان آن را با برداشتن باروی شهر و پُرکردن خندق اطراف آن، غیر نظامی کرد.
    پس از مسیحی شدن امپراتور روم و نیز اعلام آزادبودن مسیحیان در بجای آوردن آداب مذهبی خود از سوی امپراتوری ایران، رقّه مقرّ یک کشیش ارشد دین مسیح شد. در سال 639 که سوریه به تصرف مسلمانان عرب درآمد، فاتح رقّه مانع آداب مذهبی مسیحیان نشد و درصدد آزار یهودیان شهر برنیامد. گفته شده است که بسیاری از صحابه حضرت محمد (ص) ساکن رقّه شده بودند. رقّه در قرن بیستم رونق و گسترش بسیار یافته است.
    
نقشه سوریه و محل قرارگرفتن شهر رقّه

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي داستان نويسي
زادروز ادگار والاس، نويسنده اي که 175 داستان نوشت
Edgar wallace

ادگار والاسEdgar wallace روزنامه نگار انگليسي، داستان نويس پُرکار و نويسندهِ نمايشنامه يکم اپريل 1875 به دنيا آمد و در طول 57 سال عُمر خود 175 داستان، 24 نمايشنامه و صدها مقاله نوشت.
    وي روزنامه نگاري را با تهيه خبر براي ديلي ميل (چاپ لندن) و رويترز آغاز كرده بود و در اين رشته تا سردبيري روزنامه «راند ديلي ميل» چاپ آفريقاي جنوبي پيش رفته بود.
     داستانهاي والاس عمدتا زمينه پليسي و جاسوسي دارند. او مانند همه روزنامه نگاراني كه داستان نويس شده اند كوشيده است كه برپايه يك جريان واقعي، داستان خود را بنويسد. والاس نوشته است كه در قالب ماجراهاي پليسي بهتر مي توانست حقايق زمانه و مسائل را بيان دارد و هدف او اصلاح جامعه بود.
    دختر والاس پس از مرگ پدر، انجمني به نام او تاسيس كرده كه مشوّق ادبيات و داستان نگاري است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
ايران 16 روز بدون روزنامه عمومي (غيردولتي)!
14 فروردين 1384 روزنامه هاي عمومي در ايران پس از 16 روز تعطيل بودن، كار عادي خود را از سرگرفتند. اين روال مدتي است که تقريبا به همين صورت ادامه داشته است. همگان از اين كه روزنامه هاي تهران در شماره هاي پنجشنبه 27 اسفند1383 خود نوشته بودند كه تا 14 فروردين (به مدت 16 روز) تعطيل خواهند بود تعجب كرده بودند. مي دانيم كه چنين تعطيلاتي در ساير كشورها سابقه ندارد زيرا كه «خبر» و اطلاع رساني تعطيل بردار نيست. در كشورهاي پيشرفته، روزنامه ها در طول سال، هرروز (هفته اي هفت شماره) منتشر مي شوند. برخي روزنامه ها در آمريكا ممكن است تنها در زادروز مسيح (كريسمس) منتشر نشوند. صفحات روزنامه ها در روزهاي يکشنبه (تعطيل هفتگي) بيشتر از روزهاي هفته و تا چند برابر و آکنده از تفسير، فيچر و کانتِکست است.
     روزنامه براي ملل ديگر ـ دست کم کساني که پيش از عصر اينترنت روزنامه خوان (مخاطب) شده اند ـ به منزله آب و نان است و مردم به خواندن روزانه و منظم آن احساس نياز مي كنند و بدون داشتنش در هر روز، همانند كسي كه گمشده دارد كلافه مي شوند زيراکه که همه چيز را از آن به دست مي آورند. روزنامه خواندن در عين حال يك عادت است كه ترك آن دشوار و به گذشت طولاني زمان نياز دارد. چون اين احساس در ايرانيان كه 16 روز روزنامه نداشتند بروز نمي کند چنين استنباط مي شود كه روزنامه ها نياز مردم را برآورده نمي سازند كه از نبودشان احساس كمبود و نياز كنند و برايشان زياد فرق ندارد كه روزنامه باشد و يا نباشد. به علاوه، اين تعطيلي اصطلاحا «ماراتن» ثابت مي كند كه روزنامه ها در ايران امروز سود مالي چنداني عايد ناشر نمي سازند كه نگران عدم انتشار باشد و يا در اين زمينه دلسوزي داشته باشد. اين روحيه و روش روزنامه نگاري در ژورناليسم جهان بي سابقه است. خطر ادامه اين روش اين است که مخاطبان قديمي (پيش از عصر اينترنت و پيدايش رسانه آنلاين) هم متوجه اينترنت و ابزارهاي الکترونيک ديگر شوند که سريع تر از روزنامه و برايگان اخبار را ـ ولو گزينشي و ناقص ـ در دسترس قرار مي دهند.
    اگر مروري بر پرونده هاي روزنامه هاي موجود جمهوري اسلامي ايران بشود كه اسناد دولتي هستند و قاعدتا بايد در بايگاني اداره مطبوعات داخلي ممحفوظ بمانند اين نتيجه به دست مي آيد كه ناشران اين روزنامه ها عموما از اهل اين حرفه نيستند. اين روزنامه ها عمدتا مصادره اي، دولتي و يا وابسته به احزاب و جناحها هستند. بنابراين، هدف اصلي آنها چيزي ديگر است و لذا نمي توان انتظار داشت كه به ژورناليسم اصيل و اصول و قواعد آن وفاداري كامل داشته باشند.
    قانون مطبوعات سال 1364 (كه در زمان وزارت محمد خاتمي تدوين و تصويب شده است) و اصلاحيه آن عملا بسياري از روزنامه نگاران حرفه اي ايران را مانع از داشتن روزنامه مي شود كه عامل عمده ضعف ژورناليسم ايران در دهه هاي اخير است. اگر به يك روزنامه نگار حرفه اي ـ فردي که پيشه و درآمدي ديگر جز روزنامه نگاري ندارد، داراي تجربه لازم در اين کار است با تحصيلات مربوط ـ پروانه نشر روزنامه بدهند براي حفظ سرمايه اش هم كه شده باشد روزنامه خوب منتشر مي سازد و وارد درد سر نمي شود كه سرمايه اش از دست برود و .... درخواستهاي صدور پروانه براي نشريات ديگر از قبيل انواع مجله هم سالها در صف نوبت رسيدگي در هيات نظارت درجا مي زند که اين وضعيت در کشورهاي ديگر مشاهده نمي شود [و قطعا قضاوت «تاريخ» در اين زمينه منفي خواهد بود]. مثلا در آمريکا، انتشار هرگونه نشريه نياز به دريافت پروانه و حتي داشتن کارت اقامت ندارد و ....
    طبق قانون مطبوعات مصوب سال1364 و اصلاحيه آن، به جاي تحقيق درباره صلاحيت حرفه اي متقاضي انتشار روزنامه (اطمينان يافتن از روزنامه نگار بودن او و ميزان تجربه اش در اين پيشه که طبق استانداردهاي بين المللي نبايد کمتر از ده سال خبرنگاري و دبيري خبر باشد و حدود 70 درصد هزينه معيشت او از اشتغال به روزنامه نگاري و کار قلم تامين شود) که ضامن خوبي نشريه و اعتلاي ژورناليسم ايران است، تحقيقات محلي درباره رفتار متقاضي در خانه و کوچه صورت مي گيرد و نظر وزارت اطلاعات و دادگستري درباره او استعلام مي شود!. و به اين ترتيب به نظر مي رسد که تجربه روزنامه نگاري و مهارت در آن چندان مورد توجه نيست.
رهگذران تیترهای صفحات اول روزنامه های تهران را که در کنار کیوسک های خیابانی، به این صورت قرار می گیرند، ایستاده می خوانند. تهران بیش از هر شهر دیگر در جهان امروز ـ عصر اینترنت و آنلاین ها ـ دارای روزنامه است

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سالروز درگذشت روزنامه نگار و طنزنويس تاجيک
خال نظر
22 مارس 2007 (دومين روز نوروز 1386)، ژورناليسم تاجيكستان و پارسي زبانان جهان، يك روزنامه نگار بزرگ و با استعداد را از دست دادند.
     در اين روز، «امام نظر خال نظر» پس از 32 سال روزنامه نگاري و طنزنويسي درگذشت و در گورستان معاريف دفن شد. او كه 54 ساله بود از سال 1975 وارد دنياي روزنامه نگاري شده بود. وی مدتي را هم در تهران بسربرده بود.
    «خال نظر» پس از اعلام استقلال تاجيكستان و آزادشدن انتشار روزنامه، به تاسيس روزنامه عدالت پرداخته بود و شخصا آن را سردبيري مي كرد. خال نظر كه در زمان حكومت شوروي در روزنامه هاي «جوانان» و «تاجيكستانِ شوروي» قلم مي زد به بيماري قند دچار بود و بالاخره همين بيماري او را از پاي درآورد.
    چند كتاب طنز از «امام نظر خال نظر» باقي مانده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
سخنان شنيدني چوئن لاي در آغاز انقلاب فرهنگي چين ـ هدفهاي اين انقلاب، محو آثار آن، احياء کاپيتاليسم و طبقات اجتماعي ـ پشت کردن به اصول مائو
روزگاري که «هو جينتائو Hu Jintao» (مقام ارشد چین از 2002 تا 2013) هم لباس گارد انقلاب بر تَن مي کرد! ـ آدم ها چه زود تغيير چهره می دهند؟!. Xi Jinping پس از بازنشسته شدن هو جینتائو بر جای او نشسته است


    چو ئن ـ لاي Zhou En-Lai نخست وزير وقت چين يكم اپريل 1966 با ايراد نطقي هدف از انقلاب فرهنگي چين را كه داشت آغاز مي شد اعلام داشت. [مورخان آغاز اين انقلاب را ماه مي 1966 نوشته اند ولي از ماهها پيش آن و از زماني که گفته شده بود جهش بزرگ به سبب کارشکني برخي از مقامات موفق نبوده که تفکر کهن را از دست نداده اند شروع شده بود.].
     چو «متولد 5 مارس 1898 و متوفي در هشتم ژانويه 1976» در اين نطق با نقل جملاتي از يك نطق مائو كه سه دهه قبل از آن ايراد شده بود گفت: اوضاع و احوال نشان مي دهد كه هدفهاي انقلاب و اصول آن که تامين برابري انسان بود دارد فراموش مي شود و سلائق شخصيِ عمدتا ناشي از خودخواهي فرد جاي آن را مي گيرد و ديري نخواهد پاييد كه اوضاع چين به همان روال قديم (سنتي ـ کاپيتاليستي و کاسبکارانه پيش از انقلاب مائو) بازخواهد گشت، کاپيتاليسم ـ استثمار آدم توسط آدم و غارت و چپاول ازسر گرفته خواهد شد، آدمها باردگر به دارا و نادار تقسيم و اميد از ميان توده ها رخت برخواهد بست، جرم و جنايت و نقض حق پديدار خواهد شد و اثري از بهداشت عمومي (رايگان) و ... برجاي نخواهد ماند. براي متوقف كردن اين روند بايد «فرهنگ انقلاب» را زنده ساخته تا با هرفرهنگ و روش مغاير آن مبارزه توده اي شود، زيرا كه ديگران مي كوشند فرهنگ و تفکر «انقلاب چين» را در جهت منافع خود قراردهند، از مسير منحرف کنند و به بيراهه بكشانند. هدف اصلي انقلاب چين تامين برابري تمام عيار مردم بوده است. بنابراين بايد با تفکّر و فرهنگهايي كه مي خواهند طبقه اجتماعي (کلاس) به وجود آورند مبارزه شود. اين مبارزه بايد به صورت انقلابي صورت گيرد و مبارزان از ميان جوانان انتخاب شوند كه در عين حال در طول عمر پاسدار آن باشند. در اين انقلاب نبايد خون ريخته شود. بايد جنبه آموزشي و هدايت داشته باشد. با اين انقلاب تصوّر اين كه ميان انسانها فرق است و يا مي تواند باشد بايد از اذهان زدوده شود.
    
Zhou (chu) En-Lai

چو ـ ئن لاي همچنين گفت كه گارد انقلاب فرهنگي بايد فرصت طلبان و بورژواها را كه به حزب و مديريت هاي دولتي رخنه و نفوذ كرده اند شناسايي و معرفي كنند تا پس از بررسي، اثبات و تاييد نفوذي بودن طرد شوند. قبول مقام يعني آماده بودن براي خدمت به مردم و وطن از دل و جان، يعني فداكاري بدون چشمداشت، يعني دلسوزي از ته قلب و با تمامي وجود، يعني از لذت و استراحت گذشتن؛ بنابراين، «ميز و مقام» براي جاه طلبي نبايد باشد و كساني كه شرايط و استحقاق آن را ندارند و درانديشه خلق نباشند نبايد در آنجا بمانند و كشف آن بر عهده گارد جوانان است و در اين راه مي توان انقلابي هم عمل كرد. با انقلاب فرهنگي بايد تصور اين كه ميان انسانها فرق است و يا مي تواند باشد از اذهان زدوده شود. کار از ظاهر به باطن کشانده مي شود لذا بايد اين مبارزه فرهنگي با حذف ظواهر ازجمله آرايش آنچناني موها و صورت، لباس و طرز پوشيدن، لوکس گرايي و تفکر آن، اسراف و ... آغاز و دنبال شود تا بازگشتي به دوران بي عدالتي ها و تفاوت ها و ظلم نباشد که انسان عمري کوتاه دارد.
    چو ـ ئن لاي در نطق خود سپس براي تفهيم و تعريف «ضد انقلاب و ضد انقلابي»، به نقل جملاتي از مائو درباره يک انقلاب پرداخت از اين قرار:
    «انقلاب» يعني تخريب نظام و روشي كه ديگر كارايي نداشته و ضد آرمان بشري باشد و در آن، اميد توده ها به آينده خود از ميان رفته باشد. انقلاب در جامعه اي روي مي دهد که وضعيت آن که ناشي از رويدادهاي گذشته است، يك دسته كوچك را آقاي ديگران (اکثريت) كرده و استثمار و تبعيض بيداد كند و از عدالت و منطق خبري نباشد. انقلاب تفريح و مهماني رفتن نيست، انقلاب بايد نظم تازه اي را برقرار سازد ـ نظمي بهتر، عادلانه و مطابق منطق و خواست اکثريت. بايد دانست كه فرصت طلبان در كمينگاه هستند تا از انقلاب سوء استفاده كنند، حال آن كه انقلاب براي ريشه كن ساختن هرگونه سوء استفاده به وجود مي آيد و مردمي كه از ظلم و هرگونه سوء استفاده خسته شده باشند جان بر كف مي نهند و وارد آن مي شوند و در چار چوب آن مي رزمند. نتيجه انقلاب بايد اوج پرورش استعدادها و رفاه يکنواخت مردم باشد. مردم ممکن است هرچيزي را موقتا تحمل کنند، ولي نه تبعيض، وجود فساد و کلاس در جامعه را. فرصت طلبان از طريق «نفوذ» در ارکانها و مديريت ها دست بکار مي شوند و ورق را بر مي گردانند. ضد انقلاب و فرصت طلبان همه مهارت خودرا با گفتن دروغ و دادن وعده، تزوير، فريب، سازش با رقيب و معاند بکار مي برند تا ورق و وضعيت را به حالت پيشين بازگردانند و بر خر مُراد سوار شوند. آنان در اين راه لحظه اي بيکار نمي نشينند. براي رسيدن به اين هدف و بازگرداندن ورق تاريخ، ضد انقلاب به مهارت «نفوذ کردن» در مديريت ها و ارکان متوسل مي شود تا از درون، تخريب کند. وظيفه مبارزه با نفوذ، عمدتا برعهده سازمانهاي پليسي ـ امنيتي است. پس چرا مي خواهيم دست به انقلاب فرهنگي بزنيم؟. زيراکه احساس کرديم که در باقيمانده نسل قديمي تر هنوز آثاري از روانشناسي، جامعه شناسي و تفکر پيش از انقلاب باقي مانده است که کاملا زدوده نشده و ضد انقلاب ـ خارجي و داخلي ـ محرک تقويّت آن شده است. اين تفکر که در شماري کم اما فعّال باقي مانده است عبارت است از: برتري جويي، خودخواهي، استثمار (کاپيتاليسم)، احساس برتري کردن حتي در شکل ظاهري و زيبايي و تناسب اندام، به چشم تحقير به ديگران نگريستن، لوکس گرايي، اسراف، خود بزرگ بيني و .... اين ضد انقلاب بر ضد برابر بودن مخلوق در رفاه و امکانات است و همه چيز را تنها براي خودش مي خواهد و «ظلم» از ديدگاه آن مفهوم و تعريف ديگري دارد و همچنين سلطه و تباهي و جرم و ....
     ... و براي حذف اين روانشناسي و تفکر بود که تصميم به انجام يک انقلاب فرهنگي گرفته شد ـ انقلاب بدون خشونت که ابزار آن دادن اندرز و روشنگري و تقويت احساس برابر بودن و تفکر خدمت به انسان و وطن است و ... و اين، کار جوانان است که از تفکر و طرز زندگاني گذشته بي خبري بيشتري دارند. بنابراين، انقلاب فرهنگي چين ـ انقلاب جوانان براي زدودن آثار فرهنگي و عادات و روش هاي گذشته از جامعه است. براي مثال: آرايش آنچناني يک زن و طرز لباس پوشيدن او، تفکر برتري داشتن، خودنمايي و خود بزرگ بيني را در ديگران زنده مي کند که اين رقابت، براي جامعه فسادآور و پرهزينه است و نابرابري حتي در طرز سکونت و غذاخوردن از سر گرفته مي شود و همچنين وارد شدن سر و کله کاپيتاليسم و پيدايش روش سازش با قدرت ها و ....
    چوئن لاي در نطق خود، يک بار ديگر و با تاکيد گفت كه انقلاب فرهنگي عمدتا براي ريشه كن ساختن تفکر تجديد نظر طلبي در ايدئولوژي و نيز فرصت طلبان چند چهره و محافظت از برابري و منافع مشترک انسان است.
    قرار بود كه انقلابي فرهنگي چين تنها دو سال و حد اکثر تا سال 1969 طول بكشد كه به علت طولاني تر شدن و در مواردي به خشونت گراييدن و تصفيه ها و برکنارکردن ها از كنترل خارج شد و عملا تا آگوست 1977 (سال پس از مرگ چو ـ ئن لاي و درگذشت مائو) که پايان آن رسما اعلام شد ادامه يافت. برکناري دنگ شيائو پينک که بعدا کاپيتاليسم و طبقاتي شدن جامعه را به چين بازگردانيد ازجمله تصفيه کاري هاي انقلاب فرهنگي بود.
    «هو جينتائو» که تا مارس 2013 رهبري رژيم پکن را برعهده داشت يكي از اعضاي فعّال گارد انقلاب فرهنگي چين بود که پس از به قدرت و مقام رسيدن همان راه «دنگ شيائو پينگ = کاپيتاليسم چيني» را دنبال کرد و به عبارت ديگر، تغيير لباس داد! و خبرگزاري چين بيش از همه. در پی دور شدن روزافزون رژیم پکن از عقاید و اصول مائو، روزي نيست که خبرگزاري دولتي چين (شين هوا) عکس هاي نيمه عريان زنان بازيگر فيلم هاي سينمايي (مربوط به چين و ساير کشورها ازجمله مارلين مونرو با دامن بالازده) و زنان مدل و مدل لباسهاي زنانه و ... و نيز با فراموش کردن جنگ ترياک و قطعه ـ قطعه شدن چين، عکس اعضاي خانواده سلطنتي انگلستان را در ميان تصاوير برگزيده خود منتشر نکند و اين عمل، مغاير هدفهاي انقلاب فرهنگي (1966 ـ 1977) و يک دهن کجي بزرگ به آن تلقی شده است. این انقلاب زنان را از آرایش های آنچنانی و پوشیدن لباس های هوس انگیز و اختصاصی منع می کرد تا دوباره تفکر بد در اذهان پدید نیاید. اصحاب نظر مي گويند که خبرگزاري دولتي چين ـ خبرگزاري که مائو آن را براي افشاء ضعف هاي کاپيتاليسم، سلطه گری ها و بيدادگري ها و نیز تشریح تباهي ها و فساد در قالب خبر به وجود آورد اين عکس ها و خبرها را منتشر مي کند تا بگويد: آهاي غرب، ما مثل شما شده ايم، بهتر است در تقسیم منابع دنيا با هم سازش کنیم؛ نگران نباشید، ديگر نه از مائو خبری است و نه از مائوئيسم. (عکس 1 در زير)
    عکس بالا، گروهي از جوانان فعال در انقلاب فرهنگي چين را نشان مي دهد. تصوير «هو» با لباس گارد انقلاب در گوشه عکس الصاق شده است.
در پی دور شدن روزافزون رژیم پکن از عقاید و اصول مائو، روزي نيست که خبرگزاري دولتي چين (شين هوا) عکس هاي نيمه عريان زنان بازيگر فيلم هاي سينمايي (مربوط به چين و ساير کشورها ازجمله مارلين مونرو با دامن بالازده) و زنان مدل و مدل لباسهاي زنانه و ... و نيز با فراموش کردن جنگ ترياک و قطعه ـ قطعه شدن چين، عکس اعضاي خانواده سلطنتي انگلستان را در ميان تصاوير برگزيده خود منتشر نکند که اين عمل، مغاير هدفهاي انقلاب فرهنگي (1966 ـ 1977) و يک دهن کجي بزرگ به آن تلقی شده است. این انقلاب زنان را از آرایش های آنچنانی و پوشیدن لباس های هوس انگیز و اختصاصی منع می کرد تا دوباره تفکر بد در اذهان پدید نیاید. اصحاب نظر مي گويند که خبرگزاري دولتي چين ـ خبرگزاري که مائو آن را براي افشاء ضعف هاي کاپيتاليسم، سلطه گری ها و بيدادگري ها و نیز تشریح تباهي ها و فساد در قالب خبر به وجود آورد اين عکس ها و خبرها را منتشر مي کند تا بگويد: آهاي غرب، ما مثل شما شده ايم، بهتر است در تقسیم منابع دنيا با هم سازش کنیم؛ نگران نباشید، ديگر نه از مائو خبری است و نه از مائوئيسم!.


    
این ناو هواپیمابر را چینیان به عنوان «آهن قراضه و اوراقی» از روس ها خریده و آن را بازسازی کرده اند. خبرگزاری دولتی چین بارها با انتشار عکس آن و برای جلوگیری و یا خنثی کردن واکنش منفي غرب تاکید کرده است که نوسازی این ناو صرفا برای کسب تجربه بوده! و هدف دیگری در کار نیست! و .... چند بار هم عکس های ناوهای هواپیمابر و هلي کوپتربر (ويژه نيروهاي امفي بي اس) هشت کشور دیگر را منتشر کرده و نوشته است که داشتن یک ناو «به دور انداخته شده روسی!» که اهمیت ندارد تا در«دوستان!» تولید ترس و نگرانی کند [لطفا از خرید عرسک های ما، پلاستیک ها و بنجل های ما دریغ نکنید]

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زن و کودک رباییِ انبوه در کشور «انقلاب فرهنگی»! ـ ربودن زنان برای کار و سِکس در چین!
در پی به شکست کشانیدن «انقلاب فرهنگی» که قرار بود در پایان آن، دیگر حتی تصور ارتکاب خلاف و جرم به ذهن چینیان خطور نکند، و به موازات کاپیتالیستی شدن دوباره این کشور ـ اسما سوسیالیستی! و پیدایش یک طبقه ثروتمند (که شش دهه برچسب استثمارگر و خونخوار به اعضای چنين طبقه اي زده می شد)، جرم و خلاف نیز که همزاد سوداگری و پولپرستی و برتری خواهی است جامعه چین را دربرگرفته است از تقلب در تولید مواد غذایی و حتی شیر کودک تا ... و رشوه گیری، جعل، سوء استفاده از اموال عمومی، دزدی، قتل و جرح و پولی شدن درمان بیماران و .... تا همین چند سال پیش از آدمربایی در چین یا اثری نبود و یا گزارش های مربوط به آن انتشار نمی یافت. برای رسانه های غرب آسانتر بود که نبود دمکراسی و نقض حقوق بشر را در چین دنبال کنند زیراکه انعکاس جرائم و فساد ـ شمشیر دو لبه است و شنیدن اخبار آن این تداعی را در ذهن بوجود می آورد که استثمار و سرمایه داری، با خود جرائم قدیم را به چین بازگردانیده است. بنابراین، اخبار قاچاق زن (سِکس) و کودک اختصاص به کشورهای اروپای شرقی داشت که قاچاقچیان سِکس زنان این دیاررا با انواع نیرنگ، بند و بست، ارعاب و ... به غرب منتقل می کردند و ....
    اعلامیه رسمی اسفند 1390 وزارت امنیت عمومی رژيم پکن درباره جرائم سال 2011 (از دی ماه 1389 تا دی ماه 1390) این کشور نشان داد که آدمربایی هم وارد جامعه ـ زیر حاکمیت حزب کمونیست! ـ شده و ظرف سال 2011 هزاران زن و کودک در آن کشور ربوده شده اند که پلیس اين رژيم توانسته 24 هزار تن از آنان را نجات دهد! که 15 هزار و 458 نفرشان زن بودند. 3 هزار و 200 آدمربا (زن و کودک ربا)هم دستگیر شده بودند. در اعلامیه رسمی آمده بود که این زنان و کودکان برای سِکس و کار (استثمار و بردگی جنسی و ...) ربوده شده بودند. این ارقام و اشارات از عمق فاجعه خبر می دهد.
     همزمان، گزارش های رسانه ای حکایت از قاچاق زنان چینی به آنگولا ـ کشور ثروتمند آفریقای غربی می کرد که دارای ذخایر نفت و الماس است.
    بررسی این گزارش ها اهمیت هشدار دهه 1960 چو ئن ـ لای را که در مطلب بالاتر آمده است ثابت می کند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رسیدگی به پرونده تظاهرات خونین کشور کِنیا در دادگاه کیفری بین المللی
دادگاه كيفري بين المللي International Criminal Court یکم اپریل 2010 اختيار يافت كه به پرونده رويدادهاي سال 2007 ـ پس از انتخابات كشور كنيا كه ضمن آن يك هزار و يكصد تن كشته شدند رسيدگي كند. چند گروه در آن سال به نحوه برگزاري انتخابات كنيا اعتراض و ميان معترضين و پليس و گروههاي حمايت از انتخابات برخوردهاي خونين روي داده بود.
    در همان روز (يکم اپريل 2010) دو تن از قضات دادگاه كيفري بين المللي گفتند كه هنگام رسيدگي به اين پرونده، تلاش خواهد شد تا روشن شود كه ضمن رويدادهاي سال 2007 كِنيا جنايت برضد بشريت صورت نگرفته باشد و در صورت اثبات وقوع چنين جرائمي، نام متهمان اعلام و دستور احضار آنان داده خواهد شد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تظاهرات سراسری ضد کاپیتالیسم (سرمایه داری) در اروپا در مارس و اپريل 2009
بيشتر وقت نشست سران 20 کشور در لندن که از دوم اپريل 2009 آغاز شده بود به بحث و یافتن راه حل برای مسئله مالی روز گذشت که از آن به نام بن بست کاپیتالیسم و آزمندی سرمایه داران و بورس بازی های خلاف اصول و قاعده یاد می شود. در این نشست، دولت آمریکا طرح خود مبنی بر نجات بانک ها و موسسات سرمایه گذاری این کشور را که اينها با دادن وام های بی قاعده و غیر اصولی و تضمین و بیمه بورس بازی این مسئله را به وجود آورده اند تشريح کرد و مانع از جایگزینی پول و پولهای دیگری به جای دلار در معاملات بین المللی شد. قرار بود رژيم پکن جایگزین کردن دلار با سبدی از پولهای چند کشور را مطرح کند که روسیه قبلا اشاره به حمایت از آن کرده بود. در این میان عوام الناس اروپایی و اتحادیه های کارگری و انجمن های دیگر که بحران جاری را نتیجه آزمندی پولپرستان می دانند از 28 مارس 2009 یک رشته تظاهرات دهها هزار نفری را در سراسر اروپا به راه انداخته بودند تا نظر نشست سران 20 کشوررا به عمق مسئله جلب کنند و مانع از آن شوند که در این نشست ساخت و پاختی صورت گیرد که به زیان توده ها تمام شود. این تظاهرات که از 28 مارس 2009 (شنبه) آغاز شده بود پنج روز متوالی ادامه داشت. عکس ها و شعارهاي این تظاهرات جالب، تامل برانگیز و تا حدی شبیه شعارهای انقلابات سال 1848 اروپاست.
    برخی از این شعارها از این قرار بود:
    ـ شعار یک گروه از تظاهرکنندگان لندن: مردم معمولی، نه سرمایه داران و الیت ها.
    ـ شعار دیگر لندنی ها: عدالت ـ انصاف
    - لندني ها: كاپيتاليسم كارايي ندارد.
    - يك شعار ديگر لندني ها: بحران كاپيتاليست ها
    - و شعاري ديگر در لندن: ما غرامت كاپيتاليست ها را نخواهيم پرداخت.
    ـ شعار دسته دیگری از فرانسویان در پاریس: مردم بر بانکداران مقدم هستند.
    ـ شعار برلینی ها ضمن حمل تابوت کاپیتالیسم در خیابانهای پایتخت آلمان: کاپیتالیسم مرد و تمام شد.
    ـ شعار دیگر برلینی ها: کاپیتالیسم دارد از درون خود متلاشی مي شود.
    ـ در وین: آمریکایی ها خودشان سرمایه داری را کشتند. نفرین سوسیالیست ها دامنگیر سرمایه داری آمریکا شد.
    ـ در ژنو: کاپیتالیسم قربانی بی رحمی هایش شد.
    ـ در آتن: دلار و ظلم مترادفند.
    
تظاهرات در لندن


    
تظاهرات در پاریس، برلین، وین و ژنو

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بوروکراسی! ـ زلزله زدگان هائیتی پس از انتقال به آمریکا، در فرودگاه بازداشت شدند!
دو ماه پس از زلزله مرگبار هائيتي (هيتيHaiti) كه بيش از دويست هزار تن را كشت یکم اپریل 2010 گزارشي انتشار يافت كه بيش از سي تن از مردم آن كشور كه توسط نظاميان آمريكا از زير ويرانه ها بيرون كشيده شده و جهت درمان و معاينات پزشكي با هواپيما به آمريكا فرستاده شده بودند از آن زمان تا انتشار گزارش و شاید تا مدتی پس از آن (تا ترتيب ديپورت آنان به كشورشان) در زندان پمپانو بيچ Pompano Beach فلوريدا نگهداري مي شدند. علت بازداشت، ورود بدون ويزا به آمريكا اعلام شده بود!. در گزارش آمده بود که بوروكراسي پيچيده مانع بررسي مدافعات آنان شده بود كه گفته بودند چگونه مي توانستند در آن گير ودار ويزا تهيه كنند. به علاوه، آنان را به گونه اي اضطراري و خارج از اراده خودشان به هواپيما منتقل و به آمريكا فرستادند. اين سفر خواست آنان و از پيش برنامه ريزي شده (عالما ـ عامدا) نبود.
     در گزارش اضافه شده بود که ماندن اين گروه بيش از دو ماه در زندان نيز يك مسئله بوروكراسي ديگر را آشگار كرده است زيرا كه مراحل ديپورت كردن (بازگردانیدن به کشور مبدأ) نسبتا طولاني است؛ از تأمين اعتبار براي خريد بليت تا بررسي پيشينه ديپورتي ازجمله نداشتن پرونده اي ديگر و كشف نيّت واقعي از ورود او به آمريكا و .... اگر فرد دیپورتیِ بازداشت شده درخواست پناهندگی دهد، پرونده به دادگاه فدرال ارسال می شود و ماهها طول می کشد تا نوبت رسیدگی به دست آورد.
    دادن ویزا از اختیارات وزارت امور خارجه (کنسولگری ها) است و دادن اجازه ورود از فرودگاه به داخل کشور از اختیارات وزارت امنیت میهن.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
آینده روابط واشنگتن و پکن از دیدگاه یک روزنامه نگار آمریکایی
Nick Kristof

نيكلاس (نیک) كريستوف روزنامه نگار و نویسنده معروف و ارمنی تبار آمريكايي (متولد اپریل 1959) در مقاله اي كه در صفحه 21 سكشن A شماره يكم اپريل 2010 نيويورك تايمز انتشاريافته و ساير روزنامه ها آن را نقل كرده بودند پیش بینی کرده بود كه به دلایل متعدد مناسبات رژىم پکن و آمريكا در سالهای آتی تيره خواهد شد و به رغم ادامه نرمش پکنى ها، دولت واشنگتن احتیاط را در قبال آن دولت از دست نخواهد داد و مراقبت از منافع خود در آسیای جنوب شرقی، اقیانوسیه (استرالیا و ...)، آسیای جنوبى، آفریقا و خاورمیانه را افزایش خواهد داد و در این مناطق، حسّاس خواهد بود.
     كريستوف سپس دلايل خود به اثبات این پيش بيني را ذكر كرده بود ازجمله رقابت بر سر مواد خام که با توجه به افزایش نفوس و مصرف، دارد محدود و کمیاب می شود و نیز بازار فروش و همچنین معاملات بین المللی پول و ورود نرم و زیرکانه دولت پکن به مناطق نفوذ آمریکا و گسترش مشارکت با دولت مسکو.
    کریستوف نوشته بود که با ملاقات بارک حسین اوباما رئیس جمهوری آمریکا (رئیس جمهوری وقت) با دالایی لاما در کاخ سفید واشنگتن در بهار 2010 و نیز موافقت همزمان دولت واشنگتن با فروش انواع تجهیزات نظامی ازجمله موشک به مبلغ شش میلیارد و چهارصد میلیون دلار به تایوان (جمهوری ملی چین) نق زنی پکنی ها آغاز شد و احتمالا کاخ سفید از قبل، این وضعیت را پیش بینی کرده و اهمیت نداده بود.
     کریستوف نوشته بود: رژىم پکن نیاز به تداوم معاملات تجاری و پول در حجم جاری با آمریکا دارد و نیز روابط سیاسی بدون تشنج، و این نیاز از تصمیم «هو جینتائو» رهبر وقت چین به شرکت در نشست سران در واشنگتن در 12 و 13 اپريل 2010 به رغم دو اقدام کاخ سفید (ملاقات اوباما با دالایی لاما و فروش اسلحه به تایوان) استنباط شده است. رژيم پکن به این دو اقدام واشنگتن اعتراض دیپلماتیک کرد که پاسخی از نوع آمریکایی اش شنید یعنی از رسانه های آمریکا. رسانه های آمریکا بدون اشاره به دو اقدام کاخ سفید و نیز اعتراض پکن، راه دیگری رفتند و به انتقاد از کالاهای چینی دست زدند و نگرانی و شکایت برخی از آمریکاییان از تخته های وارداتی از چین معروف به «درای وال» را که در ساختن خانه بکار می رود منعکس کردند و نوشتند که مواد متشکله این تخته ها ساکنان خانه هارا مریض کرده و آماده دادن دادخواست به دادگاه و تقاضای غرامت سنگین هستند.
    کریستف نوشته بود که اگر این شکایات به دادگاهها برسد، مشکلاتی برای رژيم پکن که بيش از یک تریلیون دلار اوراق قرضه آمریکا را در دست دارد به وجود خواهدآمد زیرا احکام غرامت گیری دادگاههای آمریکا معمولا بسیار سنگین است و مصرف کنندگان کالاهای دیگر ساخت چین را ترغیب به طرح ادعا و غرامت خواهی خواهدکرد و احتمالا در سطح جهان.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
استخراج نفت در سواحل شرقی آمریکا
دولت باراك اوباما 29 مارس 2010 تصميم گرفت كه استخراج نفت در سواحل شرقي آمريكا از دليور Delaware تا فلوريدا و نيز شرق خليج مكزيك و ساحل شمالي آلاسكا (نه چندان دور از روسيه) را پيشنهاد كند. سالها بود كه درباره استخراج اين نفت صحبت مي شد ولي به مرحله عمل نمي رسيد. بحران مالي جهاني سال 2008 باعث شد كه اين بار استخراج اين نفت با هدف كاهش و يا حذف واردات نفت به آمريکا وارد مرحله عمل شود.
    به نظر مي رسد که دولت دانالد ترامپ دنباله کار دولت اوباما در اين زمينه را گرفته است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
موضوع تعقیب قضایی رئیس جمهوری پیشین پاکستان
ديوان عالي پاكستان دوم اپریل 2010 دستور تعقيب قضايي رئيس سازمان مبارزه با فساد در آن كشور را صادر و اخطاركرد كه اگر اين مقام پرونده فساد مالي آصف علي زرداري (رئیس جمهوری وقت) را جهت بررسي و ادامه تعقيب بازگشايي نكند بازداشت خواهد شد.
    زرداری متهم شده است که قبلا فعالیت های مالی غیر قانونی در سويس داشته بود.
    با گسترش اينترنت و دیجیتالی شدن امور، هرگونه فعاليت مالي، معاملات تجاري و مستغلات در معرض ديد عام قرار مي گيرد و ديگر، چيزي پنهان شدني نيست.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تاريخ از نگاهي به تصوير
عراق در مارس 2008



    
جوي خون - حمل تابوت هاي اجساد - گورکن ها باگورهاي آماده در انتظار!
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 2 آوريل
  • 1559:   پيمان «کاتو کامرزيس» ميان انگلستان و فرانسه امضا شد.
  • 1905:   قطار قاهره ـ کيپ تاون که از شمال تا جنوب قاره آفريقا را طي مي کند آغاز بکار کرد.
  • 1917:   وودرو ويلسون رئيس جمهوري وقت آمريکا از کنگره اين کشور خواست که به آلمان و متحدانش اعلان جنگ دهد و به اين ترتيب آمريکا سه سال پس از آغاز جنگ جهاني اول گام به آن نهاد و وارد باشگاه قدرت ها شد.
  • 1944:   ارتش سرخ در جريان عقب راندن آلماني ها از اروپاي شرقي وارد خاک روماني متحد آلمان شد.
  • 1946:   يك زمين لرزه هشت ريشتري در اقيانوس آرام سونامي بزرگي بوجود آورد كه در مجمع الجزاير هاوايي باعث مرگ 160 نفر و خرابي هاي زياد شد.
  • 1964:   گولارت رئيس جمهوري برزيل در يک کودتاي نظامي برکنار شد.
  • 1966:   لونا ـ 10 ماهواره شوروي در مدار ماه قرار گرفت و اولين ماهواره اي بود که به گرد قمر زمين چرخيد.
  • 1970:   قطر از انگلستان استقلال خودرا گرفت.
  • 1982:   نيروهاي نظامي آرژانتين جزاير فالکلند واقع در اقيانوس اطلس جنوبي را تصرف کردند که جنگ انگلستان و آرژانتين را به دنبال داشت.
  • 2010:   تلفات زلزله شيلي 432 كشته و 98 ناپديد اعلام شد. اين زلزله 27 فوريه 2010 روي داده بود. به اظهار امدادگران شيليايي، ناپديدشدگان راهم بايد «مرده» بشمار آورد. قرنهاست كه در اين منطقه شيلي زلزله روي مي دهد ازجمله زلزله 24 ژانویه 1939 با سی هزار کشته و زلزله ماه مه 1960 که 9 و نیم ریشتر شدت داشت.
  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    خاطره ای از احمد صدر حاج سیدجوادی ـ روزی که دادستان تهران شده بود و ...
    احمد صدر حاج سیدجوادی در سه مرحله از عمر

    شاه که در نیمه اردیبهشت 1340 (ماه می 1961) با اعتصاب و تظاهرات خیابانی انبوه معلمان تهران رو به رو شده بود که عمدتا به رهبری محمد درخشش (متوفی درآمریکا ـ حومه شهر واشنگتن)، کلاس های درس را رها و به خیابانها ریخته بودند، در پی کناره گیری جعفر شریف امامی از نخست وزیری که در جلسه فوق العاده مجلس مورد انتقاد سخت نمایندگان قرارگرفته بود که چرا باید در میدان بهارستان یک دبیر دبیرستان به نام دکتر خانعلی هدف گلوله پلیس قرارگیرد و کشته شود، دکتر علی امینی را مامور تشکیل کابینه کرد. به باور پاره ای از مورخان، این رویدادها به اشاره جان اف. کندی رئیس جمهور وقت آمریکا که می خواست ایران ـ متحد تنگاتنگ آمریکا ـ یک دمکراسی کامل باشد تا زبان مسکو کوتاه گردد صورت گرفته بود. دکتر امینی اصلاحات را از دستگاه قضایی آغاز، نورالدین الموتی [معروف به کمونیست پیشین] را وزیر دادگستری، احمد صدر حاج سیدجوادی را دادستان تهران و یک قاضی سُنّی مذهب را هم رئیس دیوان کیفر [ویژه تعقیب قضایی کارکنان دولت و سازمان های عمومی] کرد.
        احمد صدر در جامعه وقت شهرت مصدقی بودن داشت و منتقد وضعیت موجود. «صدر حاج سیدجوادی» برای روزنامه نگاران، نامی آشنا بود زیراکه یک برادرش ـ علی اصغر ـ یک روزنامه نگار و تئوریسین (فرضیه نیروی سوم)، از سردبیران روزنامه اطلاعات و مبتکر مجله «کتاب هفته» برای موسسه کیهان بود و «حسن» برادر دیگرش دبیر مطالب و اخبار فرهنگی روزنامه اطلاعات و مدرّس ادبیات تطبیقی و هر سه برادر فارغ التحصیل فرانسه و دارای مدرک دکترا که از بکاربردن این عنوان بر اسم خود اکراه داشتند.
        بیست و سوم و یا بیست و چهارم اردیبهشت 1340 بود که خبر رسید احمد صدر دستور داده است اطاق کار دادستان تهران باید باز باشد، دربان و منشی نداشته باشد تا هرکس بتواند بدون تعیین وقت قبلی با دادستان دیدار و درد دل کند.
        حسین شمس ایلی دبیر میز حوادث شهری روزنامه اطلاعات بود که اين ميز اخبار و مطالب قضايي را هم پوشش مي داد. [آخرین سمت شمس ایلی در این موسسه، سردبیری اطلاعات بین الملل بود و دو سال پیش پس از 54 سال کار قلم در این موسسه بازنشسته شد]. حسین به من (مولف این تاریخ آنلاین) که ترجیح می دادم به جای مقامات، با مردم معمولی گفت و شنود کنم گفت که با دادستان شدن احمد صدر نانم توی روغن است و می توانم هر روز دو سه ساعت در دفتر دادستان و یا راهرو منتهی به اطاق او با مراجعین که هرکدام مشکلی دارند و شنيدني گفت و شنود کنم و نتیجه و ماحصل را برنگارم.
        به آنجا رفتم. اطاق دادستان که در طبقه دوم کاخ دادگستری و در بالای سازمان پزشکی قانونی قرارداشت باز بود. اطاق دارای 12 صندلی بود و در طرفین راهرو ـ پشت به دیوار ـ هم 16 صندلی قرار داده بودند. مراجعین یک به یک، به نوبت و پس از خروج هر نفر از اطاق وارد آن می شدند، روی صندلی تا رسیدن نوبتشان می نشستند. در ساعت نخست، از هرکس که حاضر به پاسخ دادن بود، علت مراجعه اش به دادستان را می پرسیدم و چون راهرو خلوت شد من هم وارد اطاق دادستان شدم، البته با این تشویش که اگر از من بپرسد تو چه می خواهی؟، چه پاسخی بدهم. طولی نکشید که اطاق خلوت شد و احمد صدر از من پرسید: بفرمایید که چه می خواهید؟. خودم را معرفی کردم و قضیه را گفتم. گفت اینکه خجالت ندارد. با پنهانکاری از روزنامه نگار هیچ مسئله ای حل نمی شود ـ روزنامه نگار باید همه جا باشد و هرچه را که ببیند و بشنود بنویسد تا جامعه درجریان مسائل قرارگیرد ـ البته روزنامه نگار واقعی، مردمدوست و میهندوست. شنیدید که بیشتر این مراجعین مشکلات زن و شوهری و یا موجر و مستاجری داشتند. چرا ما نباید در مدارس، همسر گزینی را تدریس کنیم و چرا ما نباید یک قانون جامع موجر و مستاجری داشته باشیم تا این مسائل پیش آمد نکند؟. اگر روزنامه نگار همه جا باشد و دستش باز برای نوشتن، مسائل حل می شود و دولت هم راحت. احمد صدر سپس کمی مکث کرد و گفت که اسم مرا شنیده و پرسید آیا تو همان روزنامه نگار هستی که در نیمه آذرماه گذشته (شش ماه پیش از آن) تیمسار نصیری سرتراشید و شلاق زد؟. گفتم که درست حدس زده و من همان روزنامه نگار هستم. گفت که هنوز دیر نشده است و اگر بخواهی می توانی از او به من شکایت کنی، رسیدگی به شکایت را به یک بازپرس بیباک ارجاع می کنم و کاري مي کنيم که پرونده به آساني و طبق روال جاري به دادرسي ارتش هم ارجاع نشود. ممکن است در این دوره به نتیجه نرسی، ولی سابقه باقی خواهد ماند و روزی ـ روزگاری حق به حق دار خواهد رسید. گفتم که باید با سناتور مسعودی [ناشر روزنامه اطلاعات] مشورت کنم. نتیجه را خبر خواهم داد. نصیری پس از جنجال جهانی که بپاکردم و اهل مطبوعات در آستانه اعتصاب قرارگرفتند به موسسه اطلاعات آمد و در تالار عمومی این موسسه و در حضور صدها روزنامه نگار از من عذرخواهی کرد. به علاوه، تیمسار پرویز خسروانی فرمانده وقت ژاندارمری مرکز و صاحب چند باشگاه ورزشی (اینک مقیم لندن و معاون او سرلشکر منوچهر اسدی ساکن لس آنجلس) مرا با نصیری شخصا آشتی داده بود و نمی خواستم که متهم به فقر شخصیت بشوم. با وجود این، مطلب را با مسعودی در میان گذاشتم. گفت که بهتر است که در اين شرايط خودم را به درد سر نیاندازم که درافتادن با نصيري کاري آسان نيست.
        در آن روز که به راهرو و اطاق کار احمد صدر رفته بودم، آخر وقت اداری سه حقوقدان فرانسوی زبان که از فرانسه، بلژیک و سویس آمده بودند وارد اطاق شدند و وقتی متوجه شدند که من روزنامه نگار هستم. بنای گفت و شنود با مرا گذاشتند و احمد صدر مترجم ما بود. در اینجا حقوقدان بلژیکی بود که راه تازه ای پیش پای من گذارد و گفت مسائل اجتماعی را که از مردم می شنوم طبقه بندی کنم و برای هر طبقه از موضوعات، بعدا کتاب بنویسم که خدمت بزرگی به جامعه است و به بهشت خواهم رفت. احمد صدر که اندرز اورا ترجمه می کرد گفت مثلا اختلافات زن و شوهری ناشی از اختلاف سن را در یک کتاب، موضع محلّل را در یک کتاب و .... احمد صدر این حقوقدانان را که از ایران دیدن می کردند دعوت کرده بود تا با آنان درباره تاسیس جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر تبادل نظر کند. در همان سال، وی با شماری دیگر ازجمله مهدی بازرگان، آیت الله طالقانی و ... و با اطلاع قبلی دکتر مصدق، نهضت آزادی را تاسیس کرده بودند. احمد صدر که سوم خرداد 1296 در قزوین به دنیا آمده بود، علاوه بر نهضت آزادی، از موسسان نهضت مقاومت ملی [مقاومت در برابر شاه] و از فعالان جبهه ملی بود و ابتکار معاضدت قضایی (دادن مشورت رایگان قضایی به افراد بی پول و نیازمند و یا وکیل قضایی آنان و زندانیان سیاسی شدن) بود.
        رفت و آمد من به راهرو اطاق دادستان و دفتر او زیاد طول نکشید زیراکه احمد صدر از این سمت کناره گیری کرد و علت کناره گیری اش شاید در طول تاریخ بی سابقه باشد. احمد صدر با استفاده از یک تعطیلی آخر هفته با اتومبیل خود عازم ساحل دریای مازندران بود که در گردنه کَندوان (راه چالوس) دچار حادثه رانندگی شده بود. وی در پي این حادثه، با گفتن اين جمله که «كسي كه تصادف كند نبايد دادستان باشد» از سمت دادستاني تهران كناره گيري كرده و بکار وکالت دادگستري بازگشته بود. وی برای پایان دادن به تعجب دیگران از بیان این علت، گفته بود: "حادثه به خودی خود اتفاق نمی افتد. بی احتیاطی و سهل انگاری و یا سوء نیّت و تعمّد فرد آن را به وجود می آورد و یک دادستان که مدعی العموم است و باید وکیل و احقاق حق کننده مردم و حافظ جان و مال شان باشد نباید بی احتیاطی و سهل انگاری کند. سهل انگاری مساوی است با از دست دادن شرط داشتن مقام.".
        احمد صدر در دوران هر دو نظام حكومتي، بارها وكالت ناراضيان و منتقدان را برعهده گرفت و غالبا به رايگان. وی در دوران نظام سلطنتی از آیت الله علی خامنه ای همچنین آیت الله منتظری و علی شریعتی دفاع قضایی کرده بود.
        پس از پیروزی انقلاب و در جریان رسیدگی به اتهامات وارده به نصیری و سه ژنرال دیگر که تقریبا بلافاصله پس از پیروزی آغاز شده بود و سریعا هم اعدام شدند، احمد صدر ـ در آن زمان وزير کشور ـ برایم پیغام فرستاده بود که اگر بخواهم می توانم به ساختمان مدرسه علوی (محل تحقیق و محاکمه) بروم و نزد شیخ صادق خلخالی برضد نصیری شهادت بدهم که پیش خود گفتم اعدام این شخص قطعی است و مصلحت نیست که وارد این کار و ماجرا شوم؟، قضیه سرتراشی «تاریخ» شده و در آنجا قضيه را خواهم نوشت تا برای ارباب قدرت درس عبرت قرارگیرد. یک روزنامه نگار نباید مخالف داشته باشد که بر مخاطبان نوشته هایش تاثیر خواهد گذارد، حتی رسانه هایی که مطالب او بویژه نظراتش را نقل و منعکس می کنند مخاطب از دست می دهند. یک روزنامه نگار باید محبوب مردم ـ با هر عقیده و روش ـ باشد و مردم اورا گوش و زبان خود بدانند و اعتماد کنند، لذا باید گذشت داشته باشد و برای او، احقاق حقوق دیگران باید در اولویت باشد.
     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com