Iranians History on This Day
روز و ماه خورشیدی و یا میلادی مورد نظر را انتخاب و كلید مشاهده را فشار دهید
میلادی
   خورشیدی

 
19 نوامبر
 
جستجوی:

 
  هدیه مولف
این سایت مستقل و بدون كوچكترین وابستگی؛ هدیه ناچیز مولف كوچك آن به همه ایرانیان، ایرانی تبارها و پارسی زبانان است كه ایشان را از جان عزیزتر دارد ؛ و خدمتی است میهنی و آموزشی كه خدمت به میهن و هموطنان تكلیف و فریضه است كه باید شریف و خلل ناپذیر باشد و در راه انجام تكالیف میهنی نیاز به حمایت مادی احدی نباید باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد برای نگارش و عرضه در سایت نظرشخص مولف است.
 











Select your preferred language to translate this page into.

   لینک به این صفحه  

مهمترین رویدادهای ایران و جهان در طول تاریخ در این روز 19 نوامبر
ایران
بی كفایتی شاه سلطان حسین، شورش قندهار و سقوط اصفهان
«میرویس» بزرگِ قندهاری ها كه برای تظلّم از جور و ستم عبدالله خان حكمران اعزامی دولت صفویان رنج سفر به اصفهان را بر خود هموار كرده بود، ولی موفق به دیدار شاه سلطان حسین نشده بود 19 نوامبر سال 1699 (1078 هجری خورشیدی) با دست خالی به قندهار بازگشت و سران طوایف ناحیه را به باغ خود دعوت كرد و مشاهدات خود ازجمله وجود ضعف در اركان دولتی و رواج فساد اداری و چاپلوسی در دربار صفویان را برایشان بیان داشت و گفت كه شاه در محاصره عده ای كوته نظرِ آزمند قراردارد و كسی نمی تواند، حتی برای تظلّم به او دسترسی یابد و اَحكامِ انتصابات خرید و فروش می شود و دلسوز وجود ندارد. در این شرایط راه دیگری جز این كه خودمان بپاخیزیم وجود ندارد.
     با این سخنانِ «میرویس»، بذر شورش در همان روز كاشته شد و ظرف دو سال از زمین سر بَر آورد. پشتونها و بویژه قندهاریها تا آن زمان سابقه نافرمانی و ضدیت با دولت متبوع، ایران، را نداشتند.
     شاه سلطان حسین مسئله قندهار را با یک انتصاب نابجا پیچیده تَر کرد. وی به توصیه درباریان ناآگاه و مُغرِض خود و بعضا گرجستانی ها، گرگین خان گُرجی را بدون توجه به این كه وی با آداب و رسوم پشتون ها ناآشناست و كار را خرابتر خواهد كرد و بر وخامت اوضاع منطقه خواهد افزود به حكومت قندهار برگزید تا اوضاع منطقه را آرام كند. به اسلام گرویدن گرگین خان دلیل عمده گماردن او به حكمرانی قندهار بود. گُرگین خان پیش از انتصاب تازه، بلوچ ها را سرکوب کرده بود كه خطّهِ كرمان را ناآرام كرده بودند. باید دانست كه لهجه پشتونها (که در پاكستان آنان را پاتان می نامند) و بلوچها ترکیبی از پارسی باستان است و همانند سایر برادران پارسی خود از نژاد آرین هستند.
    گرگین خان كه پس از اسلام آوردن از شاه سلطان حسین كه جماعتی گُرجی زاده بر دربار او سلطه یافته بودند و جز منافع شخصی به چیز دیگری توجه نداشتند لقب «شهنوازخان» گرفته بود پس از استقرار در قندهار آتش شورش را با خشونت تمام خاموش و میرویس را به عنوان عامل فتنه به اصفهان تبعید كرد.
    میرویس در طول اقامت در اصفهان بیش از پیش بر ضعف نَفس شاه سلطان حسین واقف شد. وی با این استدلال كه نمی شود حتی یك مسلمان تبعیدی را از اجرای واجبات دینی كه زیارت خانه خدا از جمله آنها است مانع شد اجازه حَج گرفت و در مكّه از برخی روحانیون سُنّی فتوای جنگ با حاكم شیعه را به دست آورد.
     میرویس در بازگشت به اصفهان چنان رفتاری از خود نشان داد که توجه همگان و ازجمله شاه سلطان حسین نسبت به او جلب شد و طولی نکشید كه تبعید او لغو و اجازه بازگشت به قندهار به دست آورد.
     در قندهار، میرویس فتاوی روحانیون سُنّی را كه به دست آورده بود به سران طوایف كه تا آن زمان حاضر به این درجه از تمرّد نبودند نشان داد و قتل گرگین خان را مباح دانست. میرویس سپس با بكار بردن نیرنگ، گرگین خان را به باغ خود دعوت كرد و در آنجا او را بكشت.
     شورش میرویس موفق شد زیرا كه شاه سلطان حسینِ بی كفایت قبلا طایفه َابدالی را از خود رنجانده بود تا از آنان كمك گیرد و ملك محمود سیستانی حاكم «فراه» را هم كشته بود و مردم آن ایالت ناراضی بودند.
    پس از مرگ میرویس درسال 1711 میلادی، برادرش میرعبدالله (پدر اشرف افغان كه سكه های اشرفی یادگار زمان اوست) جایش را گرفت كه میرمحمود پسر میرویس عموی خود را كشت و به كرمان حمله بُرد. لطفعلیخان حاكم فارس به كمك كرمان شتافت و میرمحمود را به قندهار فراری داد. شاه بی خَرَد اندكی بعد لطفعلیخان را معزول ساخت. این خبر كه به گوش میرمحمود رسید در سال 1725 میلادی با 25 هزار تَن به كرمان حمله آورد و این شهررا متصرف شد و از آنجا از طریق یزد عازم اصفهان گردید. وی موفق به تصرف یزد نشد، ولی اصفهان را در 12 اكتبر سال 1722 میلادی تصرف كرد و عملا به عُمر اقتدار صفویان پایان داد.
     میرمحمود، خود در سال 1724 به دست پسر عمویش اشرف که در لشکرکشی به اصفهان با او بود كشته شد. اشرف با قتل محمود انتقام خون پدرش را از او گرفت. بساط اشرف نیز ضمن سه جنگ به دست نادر برچیده شد.
     نادرشاه در سال 1737 قندهار را كه عادت به یاغیگری كرده بود تصرف كرد و در مجاورت آن، شهری به نام نادر آباد ساخت و آن دسته از بزرگان شهر را كه در شورش میرویس و میرمحمود مشاركت كرده بودند به مازندران تبعید كرد. در جریان عملیات خارج ساختن قندهار از دست شورشیان، احمدخان ابدالی (دُرّانی) از افسران ارتش نادر بود. احمدخان اَبدالی پس از قتل نادر در کودتای زوئن 1747 قوچان، به قندهار رفت و در آنجا اعلام استقلال كرد و ....
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
امروز و فردا کردن دولت مسکو با ایران پس از جنگ جهانی دوم ـ مسئله آذربایجان
در پی رفع ممانعت شوروی، در این روز در سال 1325 (19 نوامبر 1946) واحدهای اعزامی از تهران برای حل مسئله آذربایجان از قزوین وارد زنجان شدند و ظرف 23 روز مسأله پایان یافت.
     مدت ها بود كه واحدهای نظامی شوروی كه از زمان جنگ جهانی دوم در مناطق شمال غربی ایران مستقر بودند، مانع حركت نیروهای اعزامی دولت، فراتر از قزوین می شدند. دولت مسکو به رغم تعهدی كه سپرده بود حاضر به تخلیه نظامیان خود پس از جنگ جهانی دوم، از ایران نبود که دولت تهران متوسل به شکایت از آن دولت به مراجع مربوط جهانی و سایر فاتحین جنگ شده بود.
    دولت مسکو همانند سایر دولت های اشغالگر ایران وقت متعهد شده بود که در پایان جنگ جهانی دوم نیروهای خودرا از ایران خارج سازد، اما امروز و فردا می کرد تا نقشه هایی را که در سر داشت ـ تجزیه ایران ـ به اجرا درآیند.
    به باور شماری از تاریخ نگاران، «امروز و فردا کردن» عادت و روش کار دولت مسکو شده است.
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
اعتراض شوروی به سیاست یك بام و دو هوای ایران
19 نوامبر سال 1947 (28 آبان 1326) دولت وقت شوروی (مسکو) نسبت به ردّ طرح قرارداد امتیاز نفت شمال ایران به آن دولت در مجلس شورای ملی، به دولت ایران اعتراض كرد.
     دولت شوروی در یادداشت اعتراضیه خود سیاست خارجی ایران را قضیه یك بام و دو هوا خوانده بود و با ادامه اعتبار قرارداد نفت ایران و انگلستان مخالفت كرده بود.
     قوام السلطنه ـ از سیاسیون نزدیک به دولت لندن ـ در زمان نخست وزیری خود وعده نفت شمال را به شوروی داده بود تا این دولت راضی به خارج ساختن نیروهایش از ایران شود.
     شماری این عمل قوام را كه نوعی نیرنگ سیاسی بود حَمل بر میهندوستی او كرده اند و عده ای دیگر، این اقدام قوام را خدمتی دیگر به انگلستان دانسته اند. می دانیم كه دكتر مصدق رسما قوام را عامل خارجی و مجری سیاست انگلستان خوانده بود. 
    
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
پالایش دستگاه قضایی ایران، ایجاد دیوان عالی تازه و بیانات دکتر مصدق در زمینه عدالت، آزادی و دمکراسی
29 آبان 1331 دیوان عالی ایران با تركیب تازه آغاز بكار كرد. لطفی وزیر دادگستری وقت كه سرگرم پالایش دستگاه قضایی بود با استفاده از اختیارات قانونی دكتر مصدق، پنج روز پیش از این تاریخ، دیوان عالی كشور و دادگاه انتظامی قضات را منحل ساخته بود زیرا كه بركناری قاضی نشسته امكان پذیر نبود، جز با انحلال واحد قضایی او. در طول این پنج روز، قضات تازه شعب دیوان عالی جز شعبه نهم تعیین شده بودند. محمد سروری رئیس شعبه اول درعین حال رئیس دیوان عالی بود.
     دیوان عالی ایران در آن زمان 48 قاضی داشت به این ترتیب: هر شعبه یك رئیس، سه مستشار و یك دادیار. سه قاضی دیگر؛ دادستان دیوان عالی و معاونان او بودند. برای تعیین اعضای تازه دیوان عالی، از قضات بازنشسته نیز كه شهرت پرهیزگاری و بی نظر بودن داشتند استفاده شده بود. «لطفی» برای باز گرداندن آنان به شغل قضاوت، حتی به منازلِ شان رفته و از آنان استدعای بازگشت كرده بود. تا این روز ( 29 آبان 1331 ) هنوز تعیین قضات پنج گانه دادگاه انتظامی قضات كه نقش اساسی در حفظ دستگاه قضاوت از هرگونه آلودگی باید داشته باشد تكمیل نشده بود.
    دكتر مصدق رئیس دولت وقت در آستانه فساد زدایی از قوه قضایی گفته بود كه برقرار كردن دمكراسی واقعی در یك جامعه و تداوم آن و نیز پیشرفت همه جانبه، بدون وجود عدالت و آزادی در آن جامعه امكان پذیر نیست و عدالت عمومی و آزادی بدون داشتن یك دستگاه قضایی كار آمد و بی نظر به دست نمی آید و تنها قاضی عادل است كه می تواند در یك جامعه عدالت ریشه دار برقرار كند. دستگاههای اداری ـ قضایی ما از دیرزمان شهرت آلودگی یافته اند و از اینجاست كه جامعه آلوده می شود و در چنین وضعیتی نمی توان انتظار وجود عدالت و آزادی را داشت كه قاضی عادل و نظام قضاییِ از هرجهت خوب، می تواند فساد و كژی را از دستگاههای عمومی بزداید و بالطبع جامعه تمیز و آزاد شود و پیش بتازد و .... دكتر مصدق، خود استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران بود.
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
خبری که تهیه و چاپ آن منجر به تراشیده شدنِ سر ِ نوشیروان کیهانی زاده (مؤلف این تاریخ آنلاین) در آذرماه 1339 شد
چند مخاطب این تاریخ آنلاین خواسته بودند که خبر اصلی که به خاطر درج آن در شماره ششم آذرماه 1339 روزنامه اطلاعات ـ صفحه 18، و نیز دو خبر کوچکتر در صفحه حوادث شماره های قبلی این روزنامه، سپهبد نعمت الله نصیری رئیس شهربانی (پلیس) وقت (بعدا رئیس ساواک) نوشیروان کیهانی زاده نویسنده آن خبرها [مؤلف این تاریخ آنلاین] را سَر تراشید و کتک زد در اینجا کُپی و کلیشه کنیم تا در تاریخ ژورنالیسم ایران بماند که در آن زمان یک انعکاس جهانی یافته بود، در گوشه و کنار جهان صدای اعتراض بلند کرده و روزنامه نگاران ایران در آستانه اعتصاب قرارگرفته بودند.
    لازم به یادآوری است که در آن شب (شب روزی که کیهانی زاده سَرتراشیده شد و کتک زده شد) روزنامه نگاران شهر تهران در موسسه مطبوعاتی اطلاعات اجتماع کرده و درحال تنظیم برنامه اعتصاب از روز بعد بودند که معاون نخست وزیر و رئیس انتشارات و رادیو وارد محل اجتماع شد و خواست که نخست مراحل رسیدگی به شکایت طی شود و اگر نتیجه مورد نظر را نداشت .... شکایت نامه مربوط تنظیم شد که تا دیروقت آن شب طول کشید. رئیس وقت انتشارات و رادیو (که این سازمان بعدا وزارتخانه شد و اینک به نامِ وزارت فرهنگ و ارشاد) شکایت نامه را به کاخ اختصاصی (واقع در چهاراه پاستور) بُرد و به اطلاع پهلوی دوم رسانیده شد. رئیس وقت انتشارات و رادیو (معاون نخست وزیر) در بازگشت به موسسه اطلاعات دستخط رئیس وقت کشور در زیر شکایت نامه را که مضمون آن این بود که دادرسی ارتش ـ در صورتی که نصیری جلب رضایت شاکی را نکند اقدام خواهد کرد به جمع روزنامه نگاران نشان داد و روزنامه نگاران تصمیم گرفتند که منتظر نتیجه شوند. این رویداد درعین حال به آغاز تلاش برای تاسیس سندیکای روزنامه نگاران ایران منجر شد و نقطه عطفی در ژورنالیسم ایران بود. در زیر کپی خبر مورد بحث با تیتر: دخترها ... از سرنوشت من عبرت بگیرید درج شده است:
    



    
    دبیرخانه تاریخ آنلاین
    19 نوامبر 2015
    
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
دنیای هنر
روزی كه شوبرت خاموش شد ـ تیم یک آهنگساز
Franz Schubert
فرانتس شوبرت Franz Schubert موسیقیدان شهیر اتریشی ساعت 3 بعد از ظهر 19 نوامبر سال 1828 درگذشت و نزدیكِ گور بتهوون مدفون شد.
     شوبرت که 31 ژانویه 1797 به دنیا آماده بو از نوابغ موسیقی جهان بشمار می رود. پدرش كه مسئول مدارس حومه شهر وین بود و از كودكی استعداد فرزندش را به موسیقی تشخیص داده بود اورا به مدرسه موسیقی سپرد. شوبرت مدت كوتاهی هم معلم مدرسه بود ولی همواره آهنگ می ساخت و برای خود یك تیم مركب از یك شاعر، یك خواننده و دو نوازنده تشكیل داده بود. آهنگسازان و اصحاب موسیقی در سراسر جهان تشكیل چنین تیمی را از شوبرت فراگرفته اند.
    شوبرت که لحظه ای از فكر نوشتن یك آهنگ تازه غافل نبود علاقه فراوان به بتهوون داشت و در مراسم تدفین بتهوون وصیت كرده بود كه وی را پس از مردن در مجاورت وی مدفون سازند.
     شاهكارهای شوبرت و آهنگهای معروف او از جمله سمفونی هایش پس از مرگ او از گوشه و كنار خانه اش و از داخل انباری به دست آمده است. شوبرت که 31 سال عُمر کرد جمعا 600 آهنگ و 9 سمفونی ساخته است.
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
در قلمرو دموکراسی
19 نوامبر ـ روزِ «فرصت های مساوی» در آمریكا
در آمریكا، 19 نوامبر «روز فرصت های برابر» است كه از دهها سال پیش برگزار می شود و در این روز بود كه اصل فرصتهای برابر که در قانون تامین حقوق مدنی آمده است به اجرا در آمد. قانون تامین حقوق مدنی مصوب سال 1964 است.
    هدف از گنجانیدن این اصل در قانون تامین حقوق مدنی این بوده است كه هركس مطابق استعداد و مهارت و علاقه خود از فرصتهای شغلی ، تحصیلی و حرفه ای و ایجاد كسب و كار؛ بدون تبعیض و مانع و اشكالتراشی برخوردار شود. این قانون راه را برای اجرای ابتكارات، طرح ها، برنامه ها و تحقّق آرزوهای هر فرد و گروه باز گذارده، وسائل كار را تسهیل و فراهم ساخته و هرگونه سد و اشكالتراشی اداری را برداشته و ایجاد مانع بر سر راه پیشرفت را غیر قانونی ساخته است.
     این اصل صراحت دارد كه برای استخدام و انتصاب، پرداختن به حرفه مربوط، یا گشودن كسب و كار و موارد پیشرفت دیگر؛ توجه كردن و برتری دادن به جنس، سن، نژاد. ملیّت اصلی، مذهب، عقیده و شرایط جسمانی، مردود و خلاف قانون است و برای پرداختن به هر حرفه، محدودیت ـ جز شرایط عِلمی، فنّی، تخصّصی و حدِّ (نصاب) مهارت ـ نمی تواند وجود داشته باشد. هر گونه استخدام باید از طریق آگهی در رسانه ها و سازمانهای عمومی مشاغل انجام گیرد، به گونه ای كه همه علاقه مندان به آن اطلاع قبلی داشته باشند ، سپس مصاحیه و سنجش قابلیت انجام گیرد و هركس حق اعتراض به روش را به دستگاههای مربوط از جمله دادگاه صالحه دارد زیرا كه هدف قانون، انتخاب ماهرترین متقاضی و رعایت انصاف و بی طرفی در این زمینه و خدمت به جامعه است.
    برای نظارت بر اجرای این اصل از قانون تامین حقوق مدنی، در هر شهر آمریکا به تناسب جمعیت، كمیسیون های ویژه به همان نام ایجاد شده است. این كمیسیون ها به شكایات افرادی كه مدعی نقض این قانون درباره خود شده اند رسیدگی می كنند و اگر نتوانند مسئله را حل كنند پرونده را تكمیل و به دادگاه مربوط می فرستند و تا اخذ نتیجه آنرا دنبال می كنند. همین قانون است كه اجازه نمی دهد مثلا در اجاره دادن خانه و انجام كارِ ارباب رجوع و... تبعیض قائل شوند.
     بسیاری را عقیده بر این است كه عمدتا همین اصل موجب اشتیاق اصحاب حرفه و هنر و دانش به مهاجرت به آمریكا و انتقال سرمایه به این كشور و در نتیجه پیشرفت ایالات متحده شده است
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
احمد سخاورز ژورنالیست ـ کاریکاتوریست، نقاش و مجسمه سازِ ایرانیِ بنام که می خواهد همچنان در این 3 حرفه باشد

     متن تایپی دریافتیِ مصاحبه تلویزیونی امیر مهیم در تورنتو با احمد سخاورز:
    
    احمد سخاورز هنرمند و روزنامه نگاری ایرانی است که چندی پس از انقلاب به کانادا مهاجرت کرده و در سه دهه گذشته به فعالیت های هنری خود در تورنتو ادامه داده است. سخاورز سابقه طولانی فعالیت در زمینه های کاریکاتور، نقاشی، طراحی و روزنامه نگاری را در کارنامه خود دارد.
    او فعالیت خود را در نوجوانی با هفته نامهِ طنزنگارِ «توفیق» شروع کرد و سپس تا چندی پس انقلابِ سال 1357 و به مدت دهها سال با مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات و نشریات دیگر همکاری داشت و به موازات ترسیم کاریکارتورِ ژورنالیستی برای روزنامه اطلاعات و سایر نشریات، دو سال هم سردبیر اخبار بین الملل رادیو ایران بود (زمان مدیریت تورج فرازمند که در لُس آنجلس فوت شده است). سخاورز تحصیلکرده ادبیات انگلیسی در دانشگاه است. کاریکاتورهای ژورنالیستی سخاورز عمدتا در صفحه ششم هر شماره روزنامه اطلاعات (صفحه نظرات و اندیشه ها) درج می شد، زیر عنوان «از نگاه سخاورز». ژورنالیست کاریکاتوریست نظر خودرا به صورت ترسیم بیان می دارد. احمد سخاورز پس از مهاجرت به کنفدراسیون کانادا به نقاشی از طبیعت و مجسمه سازی رو آورده است. سخاورز در نمایشگاهی در شهر تورنتو آثار خود را در زمینه نقاشی و مجسمه سازی به نمایش گذاشته و به این مناسبت [امیر مهیم] با او گفت و شنودی تلویزیونی داشت که «پیاده شدهِ تایپی آن» در زیر آمده است:
    پرسش: آغاز کار هنری ـ روزنامه نگاری خود را بگویید؟
    سخاورز: آغاز کارم با طرّاحی بود. نشریاتی چون «توفیق» و «حاجی بابا» باعث شدند که من به ترسیم و طراحی روی آورم و از طرح ها و ترسیم های منتشره آنها، پیش خود کُپی می کشیدم. این، باعث مهارت و بالارفتن سطح علاقه مندی من شد. پس از چندی به نشریه توفیق مراجعه کردم و کارهایم را نشان دادم. آنها که علاقه و مهارت مرا دیدند این امکان را به من دادند تا در آنجا حاضر شوم و در جریان کار باشم. به این ترتیب، کار من در نشریه توفیق به عنوان کارآموز آغاز شد، پیشرفت نشان دادم، طرح هایم مورد توجه و تشویق قرار گرفت، به گونه ای که پس از گذشت اندک مدتی، مصوّر ساختن مقداری از آگهی های نشریه را به من واگذار کردند. این همکاری من یک سال طول کشید. گردانندگان نشریه توفیق خیلی وارد به کار بودند و همچنین دلسوز، من هم از همکارشدن با «توفیق» بود که با نحوه و تکنیک کاریکاتور بویژه کاریکاتورِ ژورنالیستی آشنا شدم و می توان گفت که در این حرفه و هنر، زمینه کاری من در مجله توفیق پی ریزی شد.
    پرسش: شما یک دوره بسیار طولانی هم کاریکاتوریستِ ژورنالیستی روزنامه اطلاعات بودید، از چه وقت شروع کردید؟
    سخاورز: پیش از این که با مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات همکاری کنم، با نشریات متعدد و به صورت پراکنده و اصطلاحا؛ فری لَنس و نیمه وقت کار کردم. برای مثال؛ دوست و همکار من آقای پورثانی که از طنزنویسان نشریهِ توفیق بود، از آنجا بیرون آمده بود و برای مجله «امید ایران» می نوشت و نیاز به کاریکاتوریست داشت برای قراردادن کاریکاتور مربوط در کنار نوشته هایش بود که به سراغ من آمد. از طریق او به مجله پُرتیراژ «امید ایران» رفتم، معروف تر شدم و رفته رفته شروع بکار با نشریات مؤسسه عظیمِ مطبوعاتی اطلاعات ازجمله مجله اطلاعات هفتگی کردم و همچنین مجله فردوسی. این همکاری ها بر پختگی در کار و شهرت من افزود و در جامعه به عنوان یک کاریکاتوریست مستقل ـ ناوابسته در عرضهِ نظر و خبر به زبان کاریکاتور ـ شناخته شدم و مدیریت روزنامه اطلاعات به من پیشنهاد کرد به عنوان کاریکاتوریست رسمی آن روزنامه در آنجا شروع به کار کنم. کارهایی که به مسایل روز ربط پیدا می کرد و مخاطبان به کاریکاتور مطبوعاتی (ژورنالیستی) ارزش و بها می دادند.
    پرسش: پس از گذشت سه دهه از مهاجرت، آیا کارِ کاریکاتوریست هایِ جوانِ وطن را دنبال می کنید؟
    سخاورز: مسلما. من ارتباط دورادوری با صحنه هنر کاریکاتور میهن عزیز و بزرگوار دارم و بر خلاف آن چیزی که تصوّر می شد، شمار کاریکاتوریست هایی که الان در ایران داریم واقعا چشمگیر است و هنرمند هستند و با ذوق. صدها کاریکاتوریست جوان در ایران مشاهده می شوند که کارشان به لحاظ تکنیک خیلی خوب است. در گذشته و زمانی که ما در آنجا کار می کردیم، تعدادِ مان از انگشتان دست تجاوز نمی کرد. در ایرانِ امروز، همه آنان جوانند و بعضی از آنان تا آنجایی که من می دانم کارشان ارزش بین المللی دارد. چیزی که برای من باعث خوشحالی است، این است که با تلاشی که کاریکاتوریست های نسل نو در ایران می کنند سطح کار را بالا نگهداشته اند. این کاریکاتوریست ها بیشتر کارشان را در گالری ها عرضه می کنند تا در رسانه ها.
    پرسش: چه اطلاعی از سرانجام نشریاتِ طنزنگار چلنگر و آهنگر دارید؟
    سخاورز: «چلنگر» دیگر منتشر نشد، ولی «آهنگر» پیش از انقلاب و در جریان انقلاب شروع به انتشار کرد. قراربود که چلنگر آغاز به کار کند، ولی به دلیل مشکلاتی که از نظر ارتباط مستقیم آن با حزب توده بود، حزب توده مایل نبود چلنگر آغاز به کار کند چون نمی توانست کنترلش کند و نشریه ای مشابه به نام آهنگر منتشر شد، و به مدت دو سال هم در خارج.
    پرسش: آثار شما برنده دو جایزه بزرگ شده است. یکی؛ جایزه مسابقه بین المللی مونترال و دیگری جایزه تمبر، در این باره بگویید؟
    سخاورز: اولی یک جایزه نقدی بود و پیش از انقلاب برنده آن شده بودم. عملا همان جایزه راهگشای کار هنری و همکاری من با بعضی از نشریات کانادا مانند «تورنتو سان» شد و مدت محدودی با این نشریه همکاری کردم. جایزه بعدی به دوران نقاشی من مربوط می شود. چون فعالیت کاریکاتوری من از دهه 1980 که به اینجا آمدم تقریبا کم شد و کار نقاشی من شتاب بیشتری گرفت. این جایزه که شما [مصاحبه کننده] اشاره کردید، مسابقه ای سالانه است که در سراسر کانادا برگزار می شود و نقاشانی که به آنها تصویرگرانِ حیات وحش (نقاشی از جانوران و طبیعت) می گویند، در این مسابقه شرکت می کنند. از طرحی که برنده می شود، به عنوان تمبرِ کانادا استفاده می شود و از محل فروش آن تمبر، به حفاظت از محیط زیست کمک می شود. کار من در این زمینه، در سال 1996 برنده شد و بر تمبر کانادا نقش بَست.
    پرسش: چطور شد شما که یک کاریکاتوریست ژورنالیستیِ بنام بودید، گرایش به نقاشی و مجسمه سازی پیدا کردید؟
    سخاورز: دلیلش، در اینجا (کانادا) نبودن عرصه مناسب برای من در ترسیم کاریکاتور ژورنالیستی بود. یعنی نشریه ای که بتوانم با آن همکاری کنم در دسترس نبود. به دلیل آشنا نبودن کامل به وضعیت سیاسی و اوضاع کانادا که در آن وارد شده بودم، مشکل بود بتوانم جایگاهی ماندنی به عنوان کاریکاتوریست مطبوعاتی در یک روزنامه محل پیدا کنم. ولی کار نقاشی برای من به آن صورت مشکلی نداشته چون من همیشه نقاشی می کردم و در این کار، طبیعت گرا بوده ام یعنی سبکی که همیشه دنبال کرده ام، سبک رئال بوده است ـ سبکی در ارتباط با سوژه هایی است که فرد می تواند به چشم ببیند و با آن ارتباط برقرار کند. چیزی که بیشتر از همه توجه مرا به خود جلب کرد؛ طبیعت زیبای کانادا بود و خوشبختانه اواسط دهه 1980 دوره شکوفایی حمایت از محیط زیست در شمال آمریکا بود.
    پرسش: از چه زمانی مجسمه سازی کرده اید؟
    سخاورز: مجسمه سازیِ من عُمری طولانی ندارد. حدود ده سالی است که با این هنر از طریق شرکت در نمایشگاهها آشنا شدم و از آن برای تکمیل کار نقاشی استفاده کردم. من نیاز داشتم حیوانات را به لحاظ ترسیم، به صورت سه بُعدی در اختیار داشته باشم تا بتوانم در نورهای مختلف آنها را مطالعه کنم. رفته رفته گرایش من به طرف مجسمه سازی بیشر شد تا جایی که این نیاز را احساس کردم که باید قضیه را جدّی دنبال کنم و به کالج هنر اُنتاریو رفتم و دو سالی مجسمه سازی را از نظر تکنیکی فراگرفتم و این، وارد بخشی از کار من شد.
    پرسش: شما در شهرهای کانادا و چندین استیت آمریکا نمایشگاه داشته اید، این (نمایشگاه تورنتو) چندمین نمایشگاه شماست؟
    سخاورز: من، بیشتر در نمایشگاه های گروهی شرکت کرده ام. سال های اول که به کانادا آمده بودم، دو ـ سه نمایشگاه انفرادی داشتم که کارهایم را در آنجا عرضه کردم ولی بعد در آمریکا به چندین گروه مثل نقاشان دنیای جانوران پیوستم و در نمایشگاه های آنها شرکت کردم و از طریق همان نمایشگاه ها کارهای من در تعداد زیادی از موزه های شمال آمریکا به نمایش گذاشته شد. علاقمندان گله داشتند که هر وقت می خواهیم کارهای شما را ببینیم همیشه به صورت پراکنده در گالری های دیگر است. این بود که کارها را از منزل به این استودیو منتقل کردم. سعی بر این است که فضایی داشته باشم که همیشه مقداری از کارهایم قابل رؤیت همگان باشد.
    پرسش: شما که در چند رشته تبحر دارید. کدام را ترجیح می دهید؟
    سخاورز: فکر می کنم همیشه کاریکاتوریست بوده ام و هستم و بیشتر از همه در این زمینه کار کرده ام و بیشتر از همه خودم را یک کاریکاتوریستِ رسانه ای می دانم. اما نقاشی درهای تازه ای را بروی من باز کرده و می توانم بگویم؛ اول کاریکاتوریست هستم، بعد یک نقاش و مجسمه ساز.
    ـ ـ ـ ـ ـ
    
    نقل از مجله روزنامک شماره 95 صفحه 44
    www.rooznamak-magazine.com

    
دو نمونه از کاریکاتورهای ژورنالیستی سخاورز، درج شده در صفحه ششم روزنامه اطلاعات 5 ماه پیش از تغییر نظام ایران و دو ماه پس از تغییر نظام


    
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
ترور یک روزنامه نگار اینوستیگیتیو 69 ساله آمریکایی در شهر لاس وگاس


سوم سپتامبر 2022 (12 شهریور 1401) یک روزنامه نگار اینوستیگیتیو آمریکایی به نام Jeff German در شهر لاس وگاس (معروف به شهر قمارخانه ها) در خیابان، با چاقو مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. ترور در ساعت ده و نیم بامداد صورت گرفت. مدیر روزنامه ای که جِرمَن در آنجا کار می کرد گفت که جرمن به رغم نوشته های انتقادی و افشاگرانه اش مورد تهدید نبود و از این بابت نگرانی نداشت ـ یا ابراز نمی کرد. جِرمَن 69 ساله بود و نزدیک به نیم قرن روزنامه نگار و معروف به طلای روزنامه نگاری ـ
    The gold standard of the news business بود. جِرمَن تا سال 2010 (12 سال پیش از کشته شدن) حادثه نویس بود و اخبار پلیس و دادگاه (جرم و جنایات) را پوشش می داد که از آن پس وارد کار اینوستیگِیتیو (روزنامه نگار در نقش کارآگاه) شده بود و عمدتا ناکارآمدی دولتی ها را افشاء می کرد و نیز جنجال های سیاسی را. او همچنین مقالات متعدد درباره ماجرای کم سابقهِ لاوس وگاس در سال 2017 و قتل 60 تَن و جرح بیش از 400 نفر در فستیوال موسیقی را نوشته بود که شخصی مسلّح که در یک اطاق هتل بود و مُشرف به محل فستیوال دست به این کار زده بود. وی پرسیده بود چطور شده که یک مسافر توانسته بود این همه اسلحه و مهمات به اطاق هتل ببرَد.
    جِرمَن که تحصیلات روزنامه نگاری تا فوق لیساس داشت همچنین مؤلف چند کتاب انتقادی از مشاهدات و تجربیات حادثه نویسی خود بود ازجمله کتاب «قتل در شهر گناه»، «مرگ صاحب کازینو در لاس وگاس»، «ماجرای مرگ وارثِ ثروتِ ...» و ...
     ـ ـ ـ ـ ـ
    
    نقل از مجله روزنامک شماره 95 صفحه 11
    www.rooznamak-magazine.com

    
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
یک روزنامه نگار دیگر در مکزیک کشته شد
سوم آگِست 2022 (12 اَمُرداد 1401) یک روزنامه نگار دیگر در مکزیک کشته شد. او سیزدهمین روزنامه نگار بود که در سال 2022 در مکزیک کشته شده بود. این روزنامه نگار در شهر مرکزی مکزیک ـ شهر سن لویز دلا پازـ جان خود را از دست داد. او «اِنرِستو مِندِز» نام داشت که علاوه بر کار در یک رسانه عمومی در سمت اقتصادی نگار، یک وبسایت ژورنالیستی بنام «صدای شما» هم از آن خود داشت. او در یک رستوران هدف گلوله قرار گرفت. در آن میز رستوران چهار نفر دیگر نشسته بودند که سه نفرشان گلوله خوردند و مردند. سازمان محافظت از روزنامه نگاران در مکزیک که در حال بررسی قضیه است هنوز روشن نساخته که علت تیراندازی چه بوده است
    ـ ـ ـ ـ ـ
    
    نقل از مجله روزنامک شماره 95 صفحه 11
    www.rooznamak-magazine.com
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
سایر ملل
زادروز چارلز یکم كه به حُکم پارلمان انگلستان که او را به اتهام درخواست کمک توطئه گرانه از خارجی محاکمه کرده بود، در ملاء عام گردن زده شد
چارلز یکم
چارلز اول پادشاه انگلستان ــ از سال 1625 تا 1648 ــ كه در 30 ژانویه 1649 در ملاء عام گردن زده شد 19 نوامبر سال 1600 میلادی به دنیا آمده بود.
     چارلز از آغاز سلطنت با مسائلی از جمله تشدید اختلافات مذهبی با اسكاتلندی ها و نافرمانی ایرلندی ها رو به رو بود و برای مقابله قطعی با این مشكلات به پول بیشتری نیاز داشت، زیرا كه موجودی خزانه را صرف تقویت نیروی دریایی كرده بود كه انگلستان از سالها پیش از او وارد مسابقه دریایی شده بود.
     چارلز چون موفق نشد پارلمان را كه بیشتر اعضای آن از ثروتمندان و مالیات دهندگان عُمده كشور بودند به افزایش مالیات ها راضی كند خود به وضع مالیات تازه مبادرت كرد و دستور بازداشت كسانی را كه خودداری ورزند صادر كرد و چون نوبت به بازداشت چند نماینده پارلمان رسید، مجلس به دلیل مصونیّت پارلمانی مانع این كار شد و با وضع قانون ایجاد میلیشیا برای دفاع از پارلمان، چارلز را به مبارز ه طلبید و سرانجام دو نیرو با یكدیگر وارد جنگ شدند و در نبرد 14 ژوئن 1645 نیروهای پادشاه از میلیشیای پارلمان به فرماندهی «الیور كرمول» نماینده مجلس عوام شكست خوردند.
     چارلز سپس به توطئه های متعدد از جمله تماس با پاپ و قول آشتی دادن كلیسای انگلستان با او را داد و وعده های دیگری به اسكاتلندی ها و ایرلندی ها داد كه به كمك او آیند كه موفق نشد ولی این كارها باعث شد كه پارلمان وی را متهم به خیانت بر ضد وطن كند و به محاكمه پارلمانی (ایمپیچمنت) بکشاند و به اعدام محكوم سازد.
    پیش از اعدام كه هزاران تَن شاهد آن بودند به چارلز اجاره صحبت داده شد و او جرائم وارده به خود را ردّ كرد. سپس گردنش را روی تخته ای كه آماده شده بود گذاشت و با تبر، گردن زده شد.
     سپس پارلمان مجلس لُردان را منحل و سلطنت را ملغی ساخت و «كرمول» مرد اول انگلستان شد كه فردی مورالیست بود و نظم را برقرار كرد و برای انگلستان ارتشی نوین به وجود آورد و چون پارلمان را مانعی بر سر راه اصلاحات خود می دید ان را منحل كرد و تا سوم سپتامبر 1658 كه درگذشت بر انگلستان ـ بدون این كه خود را پادشاه و یا رئیس جمهور بخواند تحت عنوان «لُرد سرپرست ـ یا محافظ» حكومت كرد. پس از او این لقب را به پسرش «چارلز» دادند كه او علاقه ای به حكومت كردن نداشت و شش ماه بعد، دوباره انگلستان سلطنتی شد.
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
زادروز بانو ایندیرا گاندی که سه بار رهبر هند شد
19 نوامبر زادروز بانو ایندیرا گاندی دختر نهرو است كه سه بار نخست وزیر هند یک میلیارد و سیصد و پنجاه میلیونی شد ـ كشوری كه حكومت کردن بر آن آسان نیست. وی كه در 1917 به دنیا آمده بود در سال 1984 به دست محافظانش كشته شد.
    ایندیرا در 1942 با یك روزنامه نگار پارسی (ایرانی تبار) به نام «پیروز گاندی» ازدواج كرد و از او دارای دو پسر شد. پیروز كه بعدا نماینده مجلس هند شد در 1960 درگذشت.
    بانو ایندیرا از منتقدان سیاست خارجی آمریكا بود و نه تنها با كمك شوروی برای هند یك ارتش نیرومند به وجود آورد بلكه این كشور را در سال 1974 با کمک پارسیان هند اتمی و در 1980 فضایی كرد. یکی از هدف های اتمی کردن پاکستان، مهار شدن قدرت هند بوده است. پاکستان ـ متحد غرب ـ از تجزیه هندوستان در نیمه قرن 20 به وجود آمده است. با ایجاد پاکستان، دهها میلیون پشتونِ جدا کرده شده از افغانستان با ترسیم خط مرزی «دوراند ـ دورَند»، و نیز مناطقی از بلوچستان ایران به پاکستان انتقال یافتند. این مناطق را دولت لندن در زمانی که حکمران هندوستان بود جدا کرده بود.
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
روزی که یک بانوی سیاهپوست وزیر امور خارجه آمریكا شد ـ تفسیرهایی که تحقق یافت ـ اشاره ای به نقش وزارتخانه ها در آمریکا
Condoleezza Rice

در پی كناره گیری ژنرال سیاهپوست ـ كولن پاول، شانزدهم نوامبر 2004 بانو «كاندو لیزا رایس» و در آن زمان 50 ساله به سمت وزیر امور خارجه آمریكا تعیین شد. با اعلام این خبر، روزنامه ها عموما این کلام اورا که در سمت مشاور ویژه امور امنیت ملّی حكومت جورج دبلیو بوش و پس از بلند شدن صدای اعتراض برخی از اروپاییان به عملیات نظامی آمریكا در عراق بیان کرده بود یادآور شده بودند که گفته بود: فرانسه را مجازات كنید، به آلمان (دولت سوسیال دمکرات) اعتناء نكنید و روسیه را ببخشید. این سه دولت از اعتراض کنندگان به تصرف عراق از سوی آمریكا بودند.
    برخی از مفسران اروپایی «رایس» را بانویی با داشتن روش «ماكیاولی» توصیف كرده و نوشته بودند كه گمان نمی رود در زمان او به عنوان رئیس دیپلماسی آمریكا، روش سیاسی و برخورد آمریكا با دولت های دیگر نرم تر شود. به نوشتهِ وقت این مفسران، روشها و طرز تفكر بوش و رایس از هم جدا نیست و می توان گفت فلزی یكپارچه اند كه به هم جوش داده شده اند. رایس كه از دانشگاه «دِنوِر در كلرادو» دكترای مطالعات بین الملل گرفته است در سال 2000، در جریان مبارزات انتخاباتی آمریکا، مشاور امور جهانی و سیاست خارجی بوش و اندرز دهنده او در این زمینه ها بود.
     به نوشته مطبوعات وقت، كاندولیزا رایس از حامیان درجه اول لشکرکشی به عراق و برکنار کردن دولت صدام حسین بود. بانو رایس مدتی هم مدرّس دانشگاه ستَنفورد بود و در مركز مطالعات امنیت بین المللی و كنترل تسلیحات این دانشگاه كار می كرد. بانو رایس قبلا در ستاد ارتش آمریكا سمت های جانبی داشت و در دوران حكومت جورج بوش (پدر) مدیریت مشاوران امور اروپای شرقی و شوروی وی را عهده دار بود و در دوره اول حكومت جورج بوش (پسر) مشاور ویژه امنیت ملی رئیس جمهوری شد و نخستین زنی در آمریكا بود كه دارای این سمت شده بود. روزنامه ها از وی به عنوان كارشناس امور روسیه و اروپای شرقی نام برده بودند.
     پاره ای از رسانه های آمریكایی ضمن بحث از انتصاب بانو رایس اشاره كرده بودند كه اگر او در سیاست خارجی و رفتار با سایر دولت ها بازهم یكدنگی كند، باعث احیاء حس مقاومت در این دولت ها خواهد شد كه مآلا دودش به چشم ملّت آمریكا خواهد رفت.
    ریچارد آرمیتاژ معاون وقت وزارت امورخارجه آمریكا در همان لحظه اعلام انتصاب رایس، از آن سمت كناره گیری کرد.
    از آنجا كه آمریكا به صورت فدراسیون اداره می شود، نقش وزارتخانه های امورخارجه، دفاع و خزانه داری این كشور بیش از وزارتخانه های مشابه در ممالك دیگر است زیرا كه در آمریكا امور دیگر، عمدتا بر عهده استیت ها قرار دارد كه قوانین متفاوت دارند و هركدام عملا یك كشورند و به همین دلیل است كه بیشتر فعالیت های دولت فدرال متوجه سیاست خارجی، امور دفاعی و پول (دلار) است و عمدتا پیرامون آنها دور می زند. سایر وزیران كابینه دولت فدرال آمریكا، جز دادستان كل (برابر وزیر دادگستری در سایر كشورها كه بازپرسها و پلیس فدرال زیر نظر او عمل می كنند) وظایف برنامه ریزی و مشورتی دارند.
    مروری برکارهای بانو رایس تا پایان وزارتش نشان می دهد که تفسیرها و اظهار نظر هایی که در نوامبر 2004 شده بود درست بود.
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
باجگیری دریایی پس از بی نظم شدن سومالی ـ تصرف هفت کشتی بزرگ در 11 روز و بیخ گوش کشتی های نظامی آمریکا و «ناتو»!
منطقه باجيگري دريايي (شاخ آفريقا)، آخرين کشتي هاي تصرف شده نوامبر 2008 و دو بندري که محل فعاليت باجيگران است

در طول 11 روز (از هفتم تا 18 نوامبر2008) در آبهای شاخ آفریقا، هفت كشتی به تصرف باجگیران دریایی درآمده بود ازجمله یك سوپر تانكر كه دو میلیون بشكه نفت خام به بهای یكصد میلیون دلار از كشور سعودی حمل كرده بود و نیز یك كشتی باری هنگ كنگی كه در كرایه یك شركت ایرانی بود.
    این باجگیران كه عمدتا در بندر حرارظهر سومالی فعالیت داشتند افرادی مسلح به آر پی جی، تیربار و تفنگ خودكار بوده و با قایق های موتوری معمولی حركت می کردند. آنان پس از نزدیك شدن به یك كشتی به ناخدای آن اخطار می دادند و پس از متوقف ساختن كشتی كه قاعدتا باید غیر مسلح باشد از آن بالا می رفتند و كاركنان كشتی را به گروگان می گرفتند و تقاضای باج می کردند كه صاحبان كشتی ها پس از چانه زنی، این پول را پرداخت كرده اند. این باجگیرها کوشش داشتند که حتی المقدور رفتار شان با كاركنان كشتی ها بَد نباشد.
    
پرنس فيصل در جریان مصاحبه خود در آتن

تصرف كشتی ها در ماه نوامبر 2008 در حالی صورت گرفته بود كه سه ناو نظامی «ناتو» و چند كشتی وابسته به ناوگان پنجم آمریكا (كه پایگاهش بحرین است) در آبهای خلیج عدن و شاخ آفریقا حضور داشتند!. قبلا در این آبها 36 كشتی به همان صورت تصرف شده بودند. در میان كشتی های تصرف شده یك كشتی اوكراینی حامل اسلحه و تانك هم وجود داشت. برخی از این دستبردها در آبهای دور از ساحل و در اقیانوس هند و حتی در فاصله 450 مایلی صورت گرفته است. باجگیران به تدریج در كار خود مهارت یافته بودند.
     كشتی های تصرف شده یا عازم غرب از طریق آبراه سوئز بودند و یا از این آبراه گذشته و راه مقصد خود در شرق را درپیش داشتند. همان زمان اصحاب نظر گفته بودند که ادامه این باجگیری نه تنها باعث گسترش احتمالی این كار به سایر مناطق جهان خواهد شد بلكه عملا آبراه سوئز را از اعتبار خواهد انداخت. یك شركت نفتكش نروژی كه 90 تانكر در اختیار داشت 18 نوامبر 2008 اعلام كرد كه به كشتی هایش دستور داده است به جای آبراه سوئز، راه جنوب آفریقا (دماغه امیدِ نیك) را كه هزاران مایل دورتر است در پیش گیرند و این، یك عقب گرد به سالهای پیش از دهه 1860 تلقی شده است.
     در نوامبر 2008 شمار باجگیران دریایی سومالیایی حدود 80 تَن برآورد شده بود. تعجب در این بود كه چرا دولت هایی كه مدعی هستند پَشه را در آسمان نَعل می زنند نتوانستند که به این وضعیت، و فعالیّت این هشتاد نفر در مدتی کوتاه پایان دهند.
    هفدهم نوامبر 2008 پرنس فیصل وزیر امورخارجه وقت دولت سعودی كه در آتن بود در یك مصاحبه عمومی، باجیگری دریایی نوامبر 2008 را پدیدهِ نمونه دیگری از تروریسم قرن 21 خواند و در باره ادامه انواع تازه فعالیت های تروریستی ازجمله انفجارهای انتحاری و ... به جهانیان اعلام خطر كرد.
    مفسران چپگرا در واكنش به انتقاد از باجگیری دریایی و نظایر آن گفته بودند كه این كارها عكس العمل هایی در برابر بی عدالتی است و برای قطع آن؛ باید به بی عدالتی ها پایان داده شود.
چند باجگير مسلح با قايق خود در آبهاي شاخ آفريقا

 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
«شاد زیستن» حق بشر است ـ نتایج نظرسنجی سال 2013 سازمان ملل درباره ملل شاد و دَه ملت شادتر جهان در 2018
بسیاری از آموزشگران، انساندوستان، فلاسفه، اصحاب نظر و همچنین زرتشت و مزدک «شاد زیستن» را حق بشر دانسته اند ـ یک حق طبیعی که نباید سلب شود، و گفته اند که یک انسان که عُمری محدود دارد ـ به دنیا نمی آید که زجر بکشد و در بدبختی و سیه روزی بسر برَد. هیچ زن و مردی برای زجر کشیدنِ فرزند، اورا به وجود نمی آورند که نفرین و خشم به جان بخرند. خوب زیستن و راضی بودن نتیجه داشتنِ قانون جامع که حقوق انسان را نقض نکند و بر پایه منافع برخی و سیاست روز وضع نشده باشد و اجرای دقیق آن و نیز داشتن مدیران اجرایی دلسوز است که بدانند اتباع، شادی و بی نیازی می خواهند نه دغدغه و هراس و زندگی در جامعه ای که کم و بیش فساد، تباهی، ظلم و تبعیض در آن وجود دارد.
    قبلا سالی نبود که موسسات نظر سنجی گزارش از شادترین مردم (ملل) جهان The happiest people in the worldندهند، ولی این ایراد هم وجود داشت که آن گزارش ها نادقیق است تا اینکه از سال 2007 سازمان ملل ـ به رغم ایرادهای متعدد که به آن وارد است ـ انجام این کار را برعهده گرفت و هر سال و عمدتا در فصل پاییز نتایج نظرسنجی و تحقیق خودرا در این باره منتشر می کند که عنوان (تیتر) نظرسنجی آن (سال 2013) از این قرار بود:
    World,s Happiest Nations 2013
    طبق این نتایج رسمی، 15 کشور ردیف بالا در این زمینه در آن سال از این قرار بودند:
     1 ـ دانمارک، 2 ـ نروژ، 3 ـ سویس، 4 ـ هلند، 5 ـ سوئد، 6 ـ کانادا، 7 ـ فنلاند، 8 ـ اتریش، 9 ـ ایسلند، 10 ـ استرالیا، 11 ـ اسرائیل، 12 ـ کوستا ریکا، 13 ـ نیوزیلند، 14 ـ امارات عربی متحده و 15 ـ پاناما.
    این نظر سنجی در 156 کشور انجام شده بود. در آمار منتشره، ایالات متحده آمریکا در ردیف 17، ونزوئلا در ردیف 20، انگلستان در ردیف 22، برزیل در ردیف 24، فرانسه 25، آلمان 26، قطَر 27، کویت 32، سعودی 33، ایتالیا 45، مالزیا 56، روسیه 68، ترکیه 77، لیبی 78، بحرین 79، پاکستان 81، اوکراین 87، فیلیپین 92، چین 93، عراق 105، هند 111، جمهوری اسلامی ایران 115، تاجیکستان 125، ارمنستان 127، مصر 130، گرجستان 134، افغانستان 143، سوریه 148 و توگو در ردیف 156 بود.
    ناشادهای ردیف پایین ملل آفریقای مرکزی (جنوب صحرا) بودند. از این نظر سنجی چنین بر می آید که ثروتمند بودن یک کشور دلیل شادی اتباع نمی شود ـ کشور سعودی در ردیف سی و دوم، کویت 32 و قطر 27 بودند.
     در این نظر سنجی ـ برحسب جمعیت کشور، از هزاران تَن استعلام نظر شده بود.
    نتیجه آخرین بررسی در این زمینه، 10 ملت شادتر جهان در سال 2018 را و به ترتیب چنین نشان می دهد:
    فنلاند، نروژ، دانمارک، ایسلند، سویس، هلند، کانادا، نیوزیلند، سوئد و استرالیا.
    مردم شاد کمتر از مردمان دیگر بیمار می شوند، مهربان و متبسّم هستند، گِرد فساد و تباهی نمی گردند و متوسط طول عُمر آنان بیشتر است.
    
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
دولت سوئد در دست راستگرایان و نگرانی «مِهرنوش دادگستر» دبیرکل حزب سوسیالیستی سوئد از این رویداد
مِهرنوش دادگستر (نوشی)

بانو Magdalena Andersson پانزدهم سپتامبر 2022 از نخست وزیری سوئد کنار رفت. وی رهبر حزب سوسیال دمکرات سوئد است که چپگرایان در انتخابات اخیر سوئد جمعا 176 کرسی از 349 کرسی پارلمان ـ Riksdag را بدست آوردند و اکثریت را از دست دادند. احزاب راستگرا و میانه رو ازجمله حزب دمکرات مسیحی، حزب لیبرال و حزب دمکرات های سوئد اکثریت بدست آوردند.
    مِهرنوش دادگُستَر (نوشی) یک بانوی ایرانی سوئدیِ 37 ساله دبیر کل حزب چپگرای 105 ساله سوئد (حزب سوسیالیستی Vansterpartiet) و از اعضای پارلمان این کشور است که از افتادن دولت بدست راستگرایان و میانه روها و نخست وزیر این ائتلاف ـ Ulf Kristersson انتقاد کرده و گفته است: من فرزند دو مهاجر هستم که پدر و مادرم هرگز باور نمی کردند که حکومت سوئد بدست ائتلاف راستگرایان افتد، نگرانی آور است. راستگرایان خواهان محدود شدن مهاجرت هستند و از حامیان عضویت سوئد در ناتو هستند.
    ـ ـ ـ ـ ـ
    
    نقل از مجله روزنامک شماره 95 صفحه 10
     www.rooznamak-magazine.com
 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
تاریخ از نگاهی به تصویر
در دنیای دیجیتال، عکس ها هم دروغ می گویند!
از قرن نوزدهم و پیدایش فن عکاسی، تاریخنگاران و روزنامه نگاران تلاش می کرده اند که مطالب خودرا با عکس ـ عکسهایی که واقعیت را منعکس کند و ماجرا را بیان دارد، ارائه دهند و از دیدگاه قضات دادگاهها عکس یک سند بوده است، ولی در دنیای دیجیتال آن اصل را باید از میان رفته تلقی کرد. ایجاد تغییر الکترونیک در عکسها و اصطلاحا اِدیت، چند سال بود که صورت می گیرد ولی تا نوامبر 2011 صدایش در نمی آمد و جنجال نمی شد. آگهی یک کمپانی بین المللی پوشاک به نام بنه تون Benetton در نوامبر 2011 باعث اعتراض و کشانده شدن کار به رسانه ها و «خبر روز» شد. این کمپانی تحت عنوان نفیِ تنفّر Unhate و ظاهرا برای تبلیغ کالای خود و جلب مشتری عکس های چند رئیس کشور (رئیس وقت) و شخصیت را که ظاهرا با هم میانه خوب نداشتند با استمداد از فنون اِدیت دیجیتالی، دو به دو در حال بوسیدن یکدیگر ساخته و منتشر کرده بود.
    بی احتیاطی این کمپانی این بود که عکس پاپ را هم در حال بوسیدن رئیس جامعه الازهر ساخته بود که باعث اعتراض واتیکان شد و همگان متوجه شدند که از این پس به واقعیت داشتن مناظر و صحنه ها در عکس ها هم باید تردید کرد.
    
برخی از عکس های دستکاری شده دیجیتالی کمپانی بنه تون Benetton در اعلان خود. در این عکسها سران آمریکا و چین ، سران دولتهای فرانسه و آلمان، اوباما و هوگو چاوز و نیز سران دو کره (شمالی و جنوبی) صمیمانه در حال بوسیدن یکدیگرند حال آنکه طبق اخبار، در معارضه بودند

 نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
برخی دیگر از رویدادهای 19 نوامبر
  • 401:   Visigoths ویزیگوت ها (از طوایف ژرمن) به فرماندهی آلاریک یکم پس از عبور از آلپ وارد ایتالیا شدند و پس از تصرف شهر رُم آن را غارت کردند. این حمله به انتقام دهها سال تعرّض رومیان به آنان بود. روم غربی بعد از این شکست نظامی، کمر راست نکرد. ویزیگت ها بعدا جنوب فرانسه و نیز اسپانیا را تصرف کردند و در اینجا مستقر شدند. گُت Goth در لغت به معنای «خوب» است و به این سبب دو دسته از ژرمن نژادها به گُت ها معروف شدند که مردمی ارزشمند و کارآمد بودند. آنان از نژاد آرین بوده اند. گُت در زبان فارسی هم به مفهوم بزرگ و پُرصدا است که هنوز در برخی از نقاط کشور بکار می رود.
        
        
  • 1092:   ملک شاه سلجوقی سومین پادشاه سلجوقی ایران در این روز در سال 1092 و در 37 سالگی درگذشت. وی ـ پسر آلپ ارسلان، 16 آگِست 1055 (مردادماه) در اصفهان بدنیا آمده بود، 20 سال پادشاهی کرد و خواجه نظام الملک وزیر او بود.
        
  • 1493:   در این روز کریستوفر کلمبوس و همراهان به جزیره ای در شرق کارائیب که نامش را پورتو ریکو گذارد رسیدند. این جزیره که وابسته به دولت واشینگتن است در آن زمان مسکون و دو طایفه بومی در آنجا زندگی می کردند. دولت واشنگتن در جریان جنگ با اسپانیا این جزیره و چند جزیره کوچک مجاور آن را ضمیمه قلمرو خود کرد.
        
  • 1820:   ناتانیل پالمر Nathaniel B. Palmer آمریکایی (کاپیتان نات) در جریان صید ماهی های بزرگ از جمله Seal به منطقه منجمد جنوبی رسید و آن را قاره Antarctica نامید.
        
        
  • 1874:   کلارنس دی Clarence Day نویسنده آمریکایی به دنیا آمد و 79 سال عُمر کرد. 13 کتاب از او چاپ و توزیع شده است ازجمله کتاب «دنیای کتاب»، «زندگی با پدر» و .... وی در عین حال قادر به ترسیم کاریکاتور بود.
        
  • 1912:   در جریان نخستین جنگ بالکان، صِرب ها شهر بیتولا Bitola را تصرف کردند و با این رویداد، مقدونیه (مقدونیه شمالی) پس از 5 قرن از دست امپراتوری عثمانی خارج شد.
        
        
  • 1919:   سنای آمریكا قراردادهای پایان جنگ جهانی اول معروف به پیمان ورسای را رد كرد.
        
  • 1929:   دولت وقت ایران پادشاهی محمدنادرخان بر افغانستان مستقل را به رسمیت شناخت. افغانستان بیش از دو هزار و 300 سال بخش خاوری ایرانزمین (پرشیا) را تشکیل می داد. دولت لندن این بخش را از ایران جدا کرد و نامش را افغانستان گذارد. نخستین دودمانهای پادشاهی ایران ـ کیانی ها ـ از آن منطقه برخاسته اند که رستم زال از ژنرال هایشان بود و ژنرال پرویز کیانی فرمانده پیشین ارتش پاکستان از نسل آنان است. یعقوب لیث قهرمان استقلال ایران از همان منطقه (افغانستان امروز) بپاخاست، همچنین بسیاری از ادیبان و دانشمندان ایرانی.
        
  • 1933:  


    در سال 1933 و در این روز، Larry King ژورنالیست برادکَستینگ آمریکا که دهها سال درشبکه های رادیو تلویزیونی آمریکا و در سالهای آخر در سی اِن اِن برنامه های خبری ـ نظری داشت بدنیا آمد. وی در 23 ژانویه 2021 در 87 سالگی درگذشت. لاری کینگ یک بلاروس تبار بود.
        
        
        
  • 1942:   (1321 هجری خورشیدی و در جریان اشغال نظامی ایران) بر اثر فشار اشغالگران، به هیات نظارت بر اسكناس اجازه داده شد كه تا هر مقدار كه لازم باشد (اشغالگران بخواهند) اسكناس تازه (بدون توجه به میزان ذخایر طلای موجود در دست دولت که باید پشتوانه پول چاپی می بود) منتشر كند!! كه متعاقب آن، و به علت افزایش حجم نقدینگی، قیمت ها سریعا بالا رفت و ایران سالها گرفتار تورّم پول بود تا این كه دولت مصدق اسكناس های درشت تر از 20 تومانی را جمع آوری كرد. اشغالگرانِ ایران در آن زمان می خواستند که با آن پول های کاغذی غلاّت ایران را بخرند و به شورویِ در حال جنگ با آلمان بفرستند.
        
  • 1946:   افغانستان عضو سازمان ملل شد.
        
  • 1977:   انور سادات رئیس جمهوری وقت مصر وارد اسرائیل شد و روز بعد در پارلمان این كشور سخنرانی كرد. وی نخستین رئیس یك كشور عربی بود كه به دعوت دولت اسرائیل به این كشور رفت و بالاخره جان خود را هم بر سر این اقدام از دست داد.
        
        
  • 1979:   در این روز 13 زن و سیاهپوست آمریکایی از میان 66 دیپلمات و کارمند سفارت آمریکا در تهران که چهارم نوامبر 1979 و در جریان افتادن ساختمان سفارت آمریکا بدست دانشجویانِ پیرو خط امام دستگیر شده بودند آزاد شدند. این دانشجویان جمعا 66 نفر را دستگیر کرده بودند که 52 تن دیگر به مدت 444 روز و تا بیستم ژانویه 1981 در گروگان بودند.
        
  • 1985:   در این روز نخستین دیدار رونالد ریگن رئیس جمهوری آمریکا و میخائیل گورباچف رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی در ژنو (کشور سویس) آغاز شد و اینان در طول سه روز چندبار با یکدیگر ملاقات و مذاکره کردند. به باور برخی، این دیدار سرآغاز فروپاشی شوروی شد که حدود 46 سال یکی از دو اَبَرقدرت جهان بود و درگیر در یک جنگ سرد با اُبُرقدرت رقیب (غرب). ریگن در این مذاکرات موفق شده بود که با قانع کردن گورباچف و دادن وعده ها، او را راضی به عقب نشینی های متعدد کند که به پایان عُمر پیمان ورشو و اتحاد شوروی منجر شد و یک اَبَرقدرت ایدئولوژیک با دندان اتمی ـ موشکی اش بدون جنگ از درون فروپاشید.



        
  • 1987:   کمیسیون ویژه کنگره آمریکا معروف به کمیسیون «ایران - کونترا» گزارش نهایی خود را صادر کرد و نهایتا رونالد ریگن را مسئولِ اَعمال خلاف قانون دستیارانش در این زمینه اعلام داشت.
        
        
  • 1992:  


    در این روز Diane Varsi بازیگر فیلم های سینمایی آمریکا در 54 سالگی درگذشت. او عمدتا از بازیگری در سریال پُر مخاطب Payton Place شهرت جهانی بدست آورده بود. وی در این عمر نسبتا کوتاه، سه بار ازدواج کرده بود.
        
        
  • 2013:   در این روز در سال 2013 و در جریان جنگ داخلی سوریه، دو انفجار انتحاری در بیروت و مقابل ساختمان سفارت جمهوری اسلامی ایران روی داد که ضمن آن 23 تن کشته و 160 نفر دیگر مجروح شدند که در میان آنان شش نفرشان، ایرانی بودند.
        
  • 2014:  


    غلامحسین مظلومی تنگستانی فوتبالیست ایرانی در این روز در سال 2014 و در 64 سالگی درگذشت. او 13 ژانویه 1950 در آبادان بدنیا آمده بود.
        
  • 2022:   در تیراندازی در کلوب همجنس بازان در شهر «کلرادو اسپرینکِ آمریکا» 5 تن کشته و 17 نفر دیگر زخمی شدند.
        
  • 2025:   مجله National Review در این روز در 2025 هفتاد ساله شد. William Frank Buckley Jr نویسنده آمریکایی نوزدهم نوامبر 1955 نخستین شماره این مجلهِ عمدتا سیاسی نویس را به توزیع داد. این مجله روش راستگرایانه دارد و نزدیک به حزب جمهوریخواه آمریکا است.
        
        
  • کارنامک نوشیروان (خاطره ای از مولف)
    استاد سعید نفیسی: وظیفه روزنامه نگار کشف و برملأ ساختن تلقین ها و بازی های بیگانگان است ـ بسیاری از مسائل ایران نتیجه اِعمال نفوذ لندن
    استاد نفیسی
    در اَمُردادماه 1335 (آگوست 1956) از سعید نفیسی استاد زبان فارسی و نویسنده بنام دعوت شده بود که به دانشجویان نخستین دوره آموزش روزنامه نگاری ایران که کلاس درس آنان در ساختمان مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات (واقع در خیابان خیّام) تشکیل شده بود ساده نویسی بیاموزد و از خاطرات خود در این زمینه ها برایشان بگوید.
        وی ضمن آموزش ساده نویسی که خود او روش تازه ای برایش یافته بود و اینکه راه جلب مخاطب برای نشریات ازجمله کتاب است گفت که در دوران رضاشاه (پهلوی یکم) فرهنگستان به وجود آمده بود که واژه یابی و واژه سازی و پالایش زبان کند تا خواندن و نوشتن فارسی آسان گردد و دوره سوادآموزی کوتاه شود. ولی، اعضای فرهنگستان اول که همان اشخاص دوران قاجاریه و در ارتباط با دولت لندن بودند به جای انجام این وظایف، می آمدند دور هم می نشستند، چای و میوه می خوردند، درد دل می کردند و می رفتند. رضاشاه که متوجه قضیه شده بود فرهنگستان را بَست تا از شرّ ایشان آسوده شود و سپس فرهنگستان دیگری تاسیس کرد که کار ِ بسیار انجام داد و قرار بود که بعدا به دلیل اینکه الفبای عربی (رایج در ایران) حروف صوتی ندارد و تلفّظ ایرانیان یکسان نمی شود و لهجه های محلی باقی می مانَد و شاخص مناطق می شود الفبای لاتین را جانشین آن کنند که سرایت جنگ جهانی دوم به ایران و تبعات آن ازجمله رفتن رضاشاه آن اندیشه بایگانی کرد.
        استاد نفیسی گفت که بسیاری از مسائل ایران نتیجه سیاست ها و اِعمال نفوذ انگلستان در ایران بوده است ازجمله مخالفت با ملی گرایی های رضاشاه در اواخر دوران پادشاهی اش و همین خالص سازی زبان فارسی و .... ما ـ ایرانیان نباید بیش از این دیکته دیگران را بنویسیم و تحت تاثیر تلقین آنان قرارگیریم و راهی را که به ما نشان می دهند دنبال کنیم. وظیفه و تکلیف روزنامه نگار کشف این «خط دادن ها و زمینه سازی ها و برملأسازی ـ مستقیم و صریح و یا غیر مستقیم سیاست ها و برنامه های خارجی ها» است. این بازی ها و لفّاظی های آنان به خاطر رعایت حال ما نیست بلکه اجرای سیاست های جهانی و منطقه ای خودشان است ـ دل خارجی که برای ما نسوخته!. روزنامه نگار پس از کشف قضیه باید آن را به صورت مقاله درآورد و منتشر کند تا دولت و ملت روشن شوند. ممکن است یک مقام دولتی و یا یک متنفّذ عامل و یا متمایل به فلان دولت خارجی باشد، ولی وقتی که مردم از قضیه آگاه شوند، دیگر نمی تواند کاری انجام دهد و همان همکارانش نخواهند گذاشت که خط خارجی را تحمیل کند.
        شادروان نفیسی که یك ایراندوست تمام عیار بود در انتقاد از تصمیم دولت پیشین (دوران پهلوی یکم) مبنی بر منع خارجیان از بكار بردن واژه «پرشیا» به جای ایران گفته بود که این مصوّبه که دولت های دیگررا از بكار بردن «پارسوا، پرسه، پرسان، پرژیا (پرشیا)، پرسیانا و ... » در نامیدن ایران منع می كرد یک اشتباه بود. تردید ندارم که انگلیسی ها عوامل خود در دولت وقت را وادار به آن مصوّبه کرده بودند تا ایرانیان امپراتوری از دست رفته خودرا فراموش کنند و در صدد احیاء آن برنیایند. این نام ها در سراسر جهان، امپراتوری ایران با همه عظمت و فرهنگ آن را در اذهان تداعی می كند. غربی ها «پرشیا» را از یونانیان و رومیان عهد باستان یاد گرفته و بكار برده اند. نفیسی با تاکید گفت که تا دولت لندن از سر ایران دست برندارد، ایرانیان روز خوش نخواهند داشت. سعید نفیسی معتقد بود که ناسیونالیسم در خون ایرانیان است و به هرجا که بروند ـ حتی در گور ـ آن را با خود می برند.
        [استاد سعید نفیسی 23 آبان 1345 = 14 نوامبر 1966پس از پنج دهه تدریس و به یادگار گذاشتن بیش از یكصد تالیف، در 73 سالگی فوت شد. وی که در فرانسه تحصیل كرده بود فرزند علی اكبر ناظم الاطباء كرمانی و از خاندان حكیم ِ كرمانی بود.
        استاد نفیسی درباره هر موضوعی كه به نظرش می رسید قادر به نوشتن مقاله، رساله و كتاب بود ـ از نمایشنامه تا داستان و از تاریخ تا واژه نامه و تصحیح متون قدیمی و همین طور درباره سیاست. بسیار روان و زیبا و بدون تكلّف می نوشت و نوشته هایش خوانندگان فراوان داشت. مردی فروتن و دوست داشتنی بود. فهرست تحریرات او طولانی است از جمله فرهنگ فرانسه به فارسی، تاریخچه ادبیات ایرانی، بیهقی، نظامیه بغداد، ماه نَخشَب، نظامی گنجوی، فرهنگنامه پارسی، یزدگرد سوم و ....]
     نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
    «ازدواج» روش یاد گرفتن زبان ـ مردی ایرانی با 3 زنِ عرب، روس و آرژانتینی ازدواج کرد تا این زبانها را فرا گیرد و ...
    فروردین ماه 1350 (اپریل 1971) بود و من (این نگارنده ـ نوشیروان کیهانی زاده) معاون وقت سردبیر روزنامه اطلاعات و مسئول میزهای اخبار حوادث شهری ـ قضایی، فرهنگی و گزارش روز (فیچِر) بودم که آخر وقت سومین شنبه این ماه، خبرنگار قضایی روزنامه اطلاعات، از دادسرای تهران ماجرای جالب و کم سابقه ای را گزارش کرد که قرار شد بماند برای درج در شماره روز بعد. ماجرا به قدری جالب بود که پیش از اِدیت، و به نام تکمیل مطلب و یافتن جزئیات، به اتفاق خبرنگار رهسپار دادسرا شدم که تا ساختمان مؤسسه اطلاعات چند صد قدم بیش فاصله نداشت. هنوز عامل ماجرا آنجا بود و تحقیق از او ادامه داشت. زنش از او شکایت کرده بود. شوهر 38 ساله و زنش 21 ساله بود. دو طرف به این شرط که نام و نشانی آنان درج نشود حاضر به مصاحبه شدند. شوهر در اطاق منشی بازپرس بود و زنش در کنار پدر خود در راهرو روی نیمکت نشسته بود.
        زن گفت: 17 ساله بودم و در ساعات پس از دبیرستان، در یک آموزشگاهِ تدریس زبان انگلیسی هم تحصیل می کردم که این مرد (اشاره به شوهرش) یکی از معلمان نیمه وقت آنجا بود. پیش از نوروز آن سال، او نشانی خانه مرا گرفت تا کارت تبریک بفرستد، ولی با یک تماس قبلی از طریق شخص ثالث با پدرم، روز دوم فروردین به آنجا آمد و از من خواستگاری کرد. پدرم که چهار دختر دیگر دارد با درخواست او موافقت کرد. عقد ازدواج ما در تیرماه آن سال و پس از اینکه 18 ساله شدم بسته شد. از آن پس هرچه انتظار کشیدم، از حامله شدن و بچه خبری نشد. به پزشک مراجعه کردم، پس از معاینات مرسوم گفت که عیب از من نیست. از شوهرم خواستم که او نیز معاینه شود که امروز و فردا و وقت گذران کرد. در طول سه سال زن و شوهری اطلاع یافته بودم که قبلا زن داشته، ولی گفته بود که زنش عقیم (نازا) بود. شوهرم ـ بالاخره حاضر نشد معاینه و آزمایشِ اسپرم شود و من نسبت به او دچار سوء ظن شدم. قرار شد یکی از بستگان که در اداره آگاهیِ پلیس کار می کند درباره او تحقیق کند. این فامیل ما چند هفته بعد خبر داد که شوهر من قبلا نه تنها یک زن بلکه با چند زن و جز یکی، بقیه خارجی و خارجی ـ ایرانی ازدواج کرده بود و از دوران همان ازدواج اول آگاه شده بود که به علت مشکلات اسپِرمی عقیم است و بچه دار نمی شود. پدرم که از قضیه آگاه شد به شوهرم اعتراض و تهدید به شکایت کرد که چرا قبلا مشکل را به رغم چند ازدواج و آگاه بودن از نقص، نگفته بود و از من خواست که خانه شوهر را تَرک کنم. شوهرم که این را شنید مرا در اطاقی در خانه زندانی کرد که از پنجره فرار کردم و ضمن فرار، خُرده شیشه های پنجره که آن را شکسته بودم تا راه فرار باز شود مرا مجروح کردند، به علاوه پایین افتادن از پنجره که در طبقه اول ساختمان بود. به خانه پدر رفتم و به اندرز پدرم از او به اتهام «توقیف غیر قانونی» شکایت کرده ام که او را به اینجا آورده اند و به آسانی از شکایت خود گذشت نمی کنم. چرا او قبل از ازدواج، مرا از نقص جسمانی اش آگاه نساخت؟.
         این زن اضافه کرد: در این رفت و آمدها به دستگاه قضایی با پدرم، برحسب اتفاق با مردی رو به رو شدیم که از ماجراهای شوهرم آگاه است و خواستیم تا هرچه را که می داند برایمان بگوید که این اطلاعات را به بازپرس گفتیم. اتفاقا آن مرد هم از شاکیان یک پرونده مرافعات همسایگی است که همین بازپرس به آن رسیدگی می کند و اینک در اطاق بازپرس است. شوهرم گفته است که خطا و جرمی مرتکب نشده و در مورد ازدواج های قبلی آماده بیان کردن جزئیات است، خودتان از او بپرسید، در اطاق منشی بازپرس است.
        شوهر گفت: در گذشته جرمی مرتکب نشده ام که بترسم لب فرو بندم، هرچه را که کردم قانونی بود. زنم را هم در اطاق زندانی نکرده بودم، بلکه از او خواسته بودم که در خانه بماند و در را به روی کسی باز نکند زیرا که نگران بودم پدرش بیاید و او را علیه من تحریک کند. موضوع شکسته شدن شیشه پنجره و افتادن از آن هم ساختگی و بخشی از برنامه توطئه و تحریک است.
        از این مرد خواستم که از ازدواج های گذشته اش بگوید، گفت: 20 ساله بود که با یک خانم معلم 23 ساله ازدواج کرد. دو سال گذشت و از بچه دار شدن خبری نشد. هر دو به دکتر رفتیم. دکتر پس از آزمایش گفت که شمار اسپِرم های من نه تنها کم هستند بلکه فاقد سر، و تا پیشرفت بعدی علم پزشگی، امکان بچه دار شدن ندارم. زنم که با این واقعیت رو به رو شد گفت که نمی تواند در انتظار پیشرفت های پزشکی بماند که نامحتمل است و تقاضای طلاق کرد، پذیرفتم و از هم جدا شدیم. چندی بعد با یک بانوی عراقی ـ ایرانیِ مطلّقه آشنا شدم و ازدواج کردیم. در طول نزدیک به چهار سال زندگی مشترک، به طور کامل زبان عربی را از او یاد گرفتم. طلاق ما به این دلیل بود که او می خواست به عراق بازگردد و نزد فرزندانش از شوهر قبلی باشد. یاد گرفتن زبان عربی، این اندیشه را در من پدید آورد که به همین ترتیب چند زبان دیگر را فراگیرم. در این میان پدرم فوت شد و پولی قابل ملاحظه به دست آوردم. در اجرای نقشه ام با یک بانوی اَرمنی تبعه روسیه که فارسی و تُرکی هم می دانست آشنا شدم و ازدواج کردم. این زن می خواست که از طریق ازدواج، تبعه ایران شود و در اینجا بماند. این ازدواج حدودا سه ساله هم کمک کرد که من زبان روسی فراگیرم و با تُرکی و ارمنی آشنا شوم. پس از این طلاق، به لندن و نیویورک رفتم و جمعا یک سال در آنجا بودم و زبان انگلیسی خودرا تکمیل کردم. در راه بازگشت، توقفی 5 هفته ای در آلمان کردم و در اینجا با یک بانوی آرژانتینی آشنا شدم که 9 سال از من بزرگتر بود با یک پای لَنگ. با هم به ایران آمدیم و ازدواج کردیم. این ازدواج هم نزدیک به 4 سال طول کشید. این زن به وطن بازگشت تا از بستگان دیدار کند که در آنجا به ذات الریه مبتلا شد و درگذشت. من با تسلط بر زبانهای عربی، انگلیسی، روسی و اسپانیایی تصمیم به ازدواج دیگر نداشتم که به عشق این شاگرد خود دچار شدم، به خواستگاری او رفتم و ازدواج کردیم و کسی هم از من نپرسید که آیا توان بچه دار شدن را دارم و یا نه. حالا هم حاضرم تا پایان حیات با این زنم زندگی کنم. علاوه بر تدریس انگلیسی، مترجم چند تجارتخانه هستم با درآمدی خوب و دارای خانه و دو اتومبیل، و در خبرها خوانده ام که سرانجام مسئله عقیم بودن افرادی چون من حل خواهد شد و علم پزشکی پیشرفت خواهد کرد. در میان این چند ازدواج، من این زن خودرا عاشقانه دوست دارم و حاضر به طلاق گفتن او نیستم و مقاومت خواهم کرد. از رفتن به زندان هم ترس ندارم و یک بار دیگر می گویم که زنم را در اطاق زندانی نکرده بودم. همه اینها توطئه و ساختگی است.
        به قرار اطلاع، این زن و شوهر بعدا با هم سازش کردند با این شرط که شوهر در یک مهلت 5 ساله تلاش به درمان خود کند و در صورت ناموفق بودن تلاش او، راضی به طلاق شود. [از سرانجام ازدواج این زن و شوهر اطلاعی در دست نیست، ولی علم پزشگی پیشرفت کرد و در سال 1357 وارد کردن اسپرمِ بدون سر در آزمایشگاه به تخمک عملی شد و بعدا از این طریق هزاران نوزاد اصطلاحا «لوله آزمایشگاهی» بدنیا آمده است.].
        
     نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.
    چشم انداز مولف
    نتایج عملیات نظامی اُکراین نشان خواهد داد که دولت مسکو همان است که در 1987 بود و یا نَه

        ... و یک جوان 19 ساله آلمانی با فرود آوردن این هواپیمای کوچک در میدانی در شهر مسکو، اتحاد جماهیر شوروی را با آن دندان های اتمی ـ موشکی اش و سلطه بر نیمی از اروپا و بدست داشتن سکان سوسیالیسم تحقیر کرد و ...:
        
        



        
        Mathias Rust نوزده ساله و یک آلمانی (متولّد شلِزویگ هُلشتاین) این هواپیمای کوچک سِسنای ـ 172 را پس از 640 کیلومتر پرواز در آسمان اتحاد جماهیر شوروی!، در كنار دیوار كرملین و در حاشیه میدان سرخ و در پایتخت كشوری فرود آورده بود كه چرچیل بر آن نامِ ترس آورِ «پشت پرده آهنین» گذارده بود و نخستین کشوری بود که ماهواره در مدار زمین قرار داده بود و یکی از دو ابر قدرت وقت در جهان که نیمی از اروپا را درکنترل داشت. پرواز این هواپیما از مرز (مرز شوروی در بالتیک) تا کنار دیوارهای کرملین که در ظاهرِ امر، ضعف شوروی را منعکس کرده بود باعث شگفت زدگی جهانیان شده بود که با به یادآوردن موضوع ساقط کردن هواپیمای جاسوسی «یو- 2» آمریکا و جت مسافربر پرواز 007 کره جنوبی، دفاع هوایی شوروی را خلل ناپذیر می پنداشتند. ضعف شوروی در آن روز ناشی از نداشتن وسائل ره گیری و دفاع هوایی نبود، بلکه سوء نظر و «ندانمکاری» مقامات کرملین و ضعف قضاوت آنان بود. جهانیان که از ضعف اندیشه کرملین نشینان بی اطلاع بودند رسیدن یک هواپیمای کوچک از مرز بالتیک تا مسکو را حمل بر ضعف نظامی تلقی کرده بودند. گورباچف بعدا و پس از اینکه تعجب جهانیان را از این رویداد دید، آن را بهانه قرارداد و بسیاری از فرماندهان نظامی را که سدّ راه او بودند ازجمله مارشال سرگی سوکولف Sokolov وزیر دفاع شوروی، و همچنین فرمانده نیروی دفاع هوایی آن اتحادیه ـ ژنرال کولدونوف Koldunov را که از مخالفان برنامه هایش! بودند برکنار ساخت و «یاسف» از دست پروردگانش را وزیر دفاع کرد. با برکنار شدن سوکولف راه بر گورباچف برای اجرای برنامه هایش باز شد که نهایتا به فروپاشی شوروی (از درون!) انجامید.
         «ماتیاسِ» جوان که سهم چشمگیر در فروپاشی یک قدرت جهانی بزرگ دارد و عمل او صفحه ای از تاریج جهان را به خود اختصاص داده است پس از محاکمه در مسکو به جرم نقض حریم شوروی به 4 سال زندان! محکوم شد که پس از 14 ماه و 14 روز، مشمول آزادی مشروط! قرار گرفت و رها شد و به وطن بازگشت و طبق گزارش ها، تحلیلگر سرمایه گذاری یک بانک است و در 2022 پنجاه و چهار ساله، و زمانی گزارش شده بود که می خواهد با یک دختر هندی (دختر یک تاجر چای) ازدواج کند. ماتیاس پس از بپرواز درآمدن از فنلاند با هواپیمایی که به عنوان تمرین پرواز کرایه کرده بود 28 ماه می 1987 در مسکو فرودآمده بود (3 سال و چند ماه پیش از فروپاشی جماهیریه شوروی) و در دوم سپتامبر سال 1987 محاکمه شد.
        ـ ـ ـ ـ ـ
        
        نقل از شماه 95 مجله روزنامک ـ صفحه 17
        www.rooznamak-magazine.com

        
     نقل این مطلب بدون ذکر نشانی پایگاه و نام مولف (نوشیروان کیهانی زاده) ممنوع است زیرا که نتیجه تحقیقات شخص وی و نظر اوست.



     

    مطالعه این سایت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشانی کامل سایت و نام مولف آن) آزاد است، مگر برای روزنامه های متعلق به دولت و دستگاههای دولتی؛ زیرا كه مولف این سایت اكیدا «روزنامه نگاری» را كار دولت نمی داند. روزنامه عمومی به عنوان قوه چهارم دمكراسی باید كاملا مستقل از دولت و سازمانهای عمومی باشد تا بتواند رسالت شریف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com