Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
20 مارس
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 20 مارس
ايران
نوروز ـ تلاش هايي كه در سده 21 براي تحكيم رشته هاي فرهنكي و خويشاوندي ساكنان ايران زمين آغاز شده است
نوروز و آيين هاي باشكوه آن، مسيري سه هزار ساله و پرپيچ و خم را پيموده تا به ما رسيده است. «نوروز» كهنسالترين آيين ملي در جهان است كه جاودانه مانده و يکي از عوامل تداوم فرهنگ ايرانيان (آرين هاي جنوبي) است. آيين هاي برگزاري اين جشن بزرگ در عصر حاضر با سه هزار سال پيش تفاوت چشمگير نكرده و به همين دليل، عامل وحدت فرهنگي ساكنان ايرانزمين به شمار مي رود كه آن را در هرگوشه از جهان كه باشند، يكسان برگزار مي كنند و بزرگ مي دارند و به همين جهت است كه انديشمندان، «نوروز» را مظهر پايدار هويت و ناسيوناليسم ايراني خوانده اند كه مورخان در قوه محركه اش ترديد ندارند؛ زيرا كه در طول تاريخ نيروي عظيم و كارآيي هاي فراوان آن را درك كرده اند.
     «نوروز» روز ملّي و جشن همه كساني است كه در فلات ايران (ايران زمين) خود و يا نياكانشان به دنيا آمده اند و تاريخ و فرهنگ مشترك دارند، از جمله تاجيكان، افغانان كُردان و ... و ساكنان سرزمينهايي كه در طول قرون و اعصار، امپراتوري ايران را تشكيل داده بودند.
     در قرن نوزدهم امپراتوري ايران براثر توطئه هاي استعمارگران اروپايي از ميان رفت، اما فرهنگ مشترك و مدنيّت غني قوم ايراني باقي مانده و نوروز همچنان روز ملّي همه مردمي است كه از كوههاي پامير و بدخشان تا انتهاي كوههاي كُردستانِ
    سوريه و از شمال قفقاز تا رود سند و منطقه خليج فارس سكونت دارند.
     از آغاز سده 21 ميلادي تلاش هاي چشمگير و تازه اي به منظور تحكيم رشته هاي فرهنكي و خويشاوندي (مِهر، همدلي، انس و الفت) ساكنان ايرانزمين و به ويژه ميان كشور ايران و كشورهاي فرارود و آسياي جنوبي صورت مي گيرد كه اصحاب نظر آن را يك پديده تازه جهاني دانسته اند، زيرا كه مناسبات كشورها تاكنون در زمينه هاي اقتصادي، سياسي و نظامي (مادي) بوده است كه باعث برانگيخته شدن رقابت ديگران، يارگيري سياسي ـ نظامي و مسابقه هاي نامطلوب شده است.
     نوروز، هدف از گرامي داشت آن و وقايعي كه در طول قرون و اعصار در اين روز روي داده است در خور توجه فراوان است.
     در بسياري از آثار گذشته نگاران، از جمله در تاريخ طبري، شاهنامه فردوسي و آثار بيروني؛ نوروز به جمشيد، شاه افسانه اي و درپاره اي ديگر به کيومرث نسبت داده شده و آن را به دليل آغاز بهار، برابر شدن روز و شب و از سر گرفته شدن درخشش خورشيد و اعتدال طبيعت، بهترين روز در سال دانسته اند.
    
    رويدادهاي مهمي كه در طول تاريخ در روزهاي «نوروزي» در ايرانزمين روي داده است، با مقدمه بالا و به تفصيل در اين تاريخ آنلاين و در صدر مطالب 21 مارس (فردا) آمده است.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نادرشاه پس از شكست دادن ارتش 360 هزار نفري هند، در روز «نوروز» وارد دهلي شد
نادرشاه
نادر شاه به «نوروز» و آيين هاي آن علاقه مندي فراوان داشت. وي سكه خود موسوم به سكه نادري را در سال 1735 ميلادي، در مراسم سلام نوروز رايج ساخت و تعدادي از آن را به رسم عيدي به منشي ها و افسران خود داد كه در يك طرف سكه نقش شده بود: «الخير في ماوقع» و در طرف ديگر سكه اين عبارت ديده مي شود: «نادرِ ايران زمين». اين عبارت نشان مي دهد كه نادر يك ناسيوناليست ايراني و خواهان احياء امپراتوري ايران در چارچوب مرزهاي عهد ساسانيان، اشكانيان و هخامنشيان بود.
     نادرشاه در سال 1739 در جريان لشكركشي به هند، پس از شكست دادن ارتش 360 هزار نفري اين كشور و دريافت تاج پادشاه هند، براي ورود به دهلي منتظر فرارسيدن نوروز شده بود تا در روزي سعد به اين آرزو برسد و روز 20 مارس (در آن سال؛ نوروز) وارد دهلي شد و مراسم عيد را در كاخ «شاهجهان امپراتور پيشين هند» برگزار كرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بازگشت وثوق الدوله و...
وثوق


    وثوق الدوله صدر اعظم دهه 1290 كه در پي امضاي قرارداد 9 آگوست 1919 (مرداد 1298) با دولت انگلستان كه اگر به اجرا در مي آمد، ايران تحت الحمايه آن دولت مي شد و مخالفت بعضي رجال و مجلس با آن در تيرماه 1299 كناره گيري كرده و به اروپا رفته بود در اسفند سال 1304 و دو روزمانده به نوروز 1305 پس از انتقال سلطنت به خاندان پهلوي به ايران بازگشت كه بعدا هم مقام فرهنگي به او داده شد!.
    وثوق الدوله و تني چند از وزيرانش براي امضاي قرارداد تحت سرپرستي انگلستان قرار گرفتن ايران، از آن دولت رشوه نقدي گرفته بودند و چون مي دانستند كه روزي بايد پاسخ اين عمل خود را بدهند كه در عرف بين المللي خيانت به وطن بشمار مي آيد از دولت انگلستان تضمين گرفته بودند كه در صورت لزوم به آنان در خاك خود پناهندگي بدهد. اين رشوه بعدا از آنان اخذ و به صندوق دولت ريخته شد.
    وي كه از طريق دوستان انگليسي خود آگاه شده بود كه روسيه در آستانه تحولات عظيمي است در تابستان 1295 (1916) روس ها را قانع كرد كه تا پايان جنگ جهاني اول از به دست گرفتن امور نظارت بر ارتش و ماليه ايران صرف نظر كنند كه پذيرفتند. وثوق الدوله چند ماه بعد در اسفند همين سال سيد ضياء طباطبايي يزدي را در صدر هياتي از جانب خود براي عقد يك رشته قرارداد در زمينه هاي مختلف به روسيه فرستاد و سيد ضياء طبق نوشته خود او تجربه سياسي فراوان از اين سفر به دست آورد.
    اگر قراردادآگوست 1919 به تصويب مجلس رسيده بود اين احتمال وجود داشت كه به همان گونه كه انگليسي ها در جزيرة العرب هر رئيس قبيله را امير امارت كردند كه اينك كشور هايي كوچكتر از يك شهر شده اند و در اين دنياي آشفته و بي قانون ناچار به داشتن حامي هستند در ايران هم رئيس هر ايل و عشيره را ايلخان و داراي استقلال داخلي مي كردند و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
شوراي عالي فرهنگ لغو پروانه و توقيف روزنامه ها را اقدامي غير قانوني اعلام كرد
از كارهاي مهم اسفندماه سال 1321 (مارس 1943) رفع توقيف روزنامه هايي بود كه در نيمه دوم اين سال از سوي دولت قوام السلطنه توقيف و يا لغو پروانه شده بودند. در آن زمان پروانه انتشار نشريه با تصويب شوراي عالي فرهنگ (شوراي عالي معارف) صادر مي شد و تنها همين شورا حق داشت كه به پيشنهاد وزير فرهنگ طبق شرايطي به راي اكثريت اعضاي حاضر، لغو پروانه و يا توبيخ كند و تذكر بدهد. [وزارت فرهنگ در دهه 1340 به سه وزارتخانه آموزش و پرورش، علوم و آموزش عالي و فرهنگ و هنر تقسيم شد].
    قوام السلطنه بدون كسب مجوّز از شوراي عالي فرهنگ بيش از 35 نشريه را در تهران كه از كمبود مايحتاج زندگاني مردم و نامرغوب بودن نان و ناياب بودن دارو و وسائل بهداشتي انتقاد مي كردند تعطيل كرده بود و به جاي آنها يك روزنامه دولتي به نام اخبار روز منتشر مي كرد. شوراي عالي فرهنگ انتشار اين روزنامه را هم كه بدون مجوز آن شورا منتشر مي شد غير قانوني خواند كه تعطيل شد. پاره اي از اعضاي شورا در جلسه مورخ 19 اسفند «روزنامه نويس شدن دولت» را مغاير عرف وظايف دولت كه براي چنين كاري انتخاب نمي شود و نيز اصول مشروطيت (دمكراسي) اعلام كرده بودند.
     از آن پس به مدت نيم قرن و تا آذرماه 1371 كه روزنامه «همشهري» و دو سال بعد روزنامه «ايران» منتشر شدند، کشور ايران روزنامه دولتي نداشت و هنگام صدور پروانه «همشهري» به نام شهرداري تهران قرار شد كه اين روزنامه درگير سياست نشود و تنها فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي (شهري و غير سياسي) باشد و اين موارد را هر روز در شناسنامه روزنامه درج کند كه مشاهده مي شود يكي از صفحات آن «اخبار سياسي» دارد!. در آستانه انتشار روزنامه ايران هم تاكيد شد كه اين روزنامه در خدمت كشور خواهد بود (خورشيدي است که بر ايران مي تابد) و منظور از انتشار آن، آموزش عمومي و ارتقاء سطح اطلاعات و معلومات مردم است، نه تبليغ براي قوه مجريه. اينك مشاهده مي شود كه جهت گيري دولتي دارد و اخبار جنائي را هم (كه ممكن است بد آموز باشند) منعكس مي کند كه منطقا كار روزنامه دولت (هر سه قوه) نيست. در حالي که انتشار روزنامه از سوي دولت ها به حد اقل خود رسيده ، هنوز دولت ايران فلسفه انتشار روزنامه از جانب خود، آن هم به شکل و شمايل روزنامه غير دولتي (حرفه اي ـ عمومي) و منظور خود از اين کار را اعلام نداشته است.
    روزنامه هاي وابسته به سازمان هاي عمومي در ايران ازجمله همشهري تنها روزنامه هاي وابسته در جهان هستند كه آگهي تجاري چاپ مي كنند كه اين هم كار دولت و سازمان هاي شبه دولتي نظير شهرداري نيست، کار روزنامه هاي حرفه اي است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برگزاري نوروز 1322 در سايه ترس از بيماري تيفوس
تهراني ها سال 1322 را در سايه ترس از تيفوس آغاز كردند و نوروز خوبي نداشتند. بيماري مُسري و كشنده تيفوس كه نتيجه فقر ناشي از جنگ جهانی دوم و اشغال نظامي ايران بود از اواخر سال 1321 بر بيچارگي مردم افزوده بود و هر روز صدها تن از اين بيماري و بعضا در گوشه كوچه و خيابانهاي پايتخت جان مي سپردند.
     از ترس اين بيماري كه بعدا به نقاط ديگر كشور سرايت كرد كسي جرأت دست زدن به كاسه ديگري و رفتن به مهماني شام و ناهار را نداشت. با وجود اين، مراسم عيد ديدني با احتياط تمام انجام شد. در نيمه اسفند دولت وقت از مجلس اعتبار اضافي براي مبارزه با اين بيماري (تیفوس) را تقاضا كرد كه به مبلغ پانصد هزار تومان تصويب شد ولي موثر واقع نگرديد.
    تيفوس از جمله بيماري هايي است كه اخيرا از جهان ريشه كن شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
درباره قتل كريم پور شيرازي ناشر روزنامه در زندان دژباني تهران ـ مرگ کریم پور بر اثر سوختگی اعلام شده بود
کريمپور شيرازي

يك هفته آخر سال 1332 به بحث درباره چگونگي مرگ «اميرمختار كريم پور شيرازي» ناشر نشريه «شورش» گذشت که در زندان دژبان تهران براثر سوختگي جان داده بود. وي كه به اتهام بدگويي تُند از شاه و خاندان پهلوي در روزنامه اش در روزهاي پيش از 28 اَمُرداد اين سال دستگر و زنداني شده بود بر اثرسوختگي در زندان فرمانداري نظامي (زندان دژبان) درگذشته بود! و پزشكي قانوني تهران علت مرگ اورا سوختگي شديد تشخيص داده بود. از آنجا كه مرگ با اين نوع سوختگي در زندان امري عادي و اتفاقي نبود در قتل او از طريق آتش زده شدنِ پس از شكنجه فراوان ترديد باقي نگذارده است كه نقطه اي سياه در تاريخ است.
    پنجم اسفند 1332 دستگاه قضايي ارتش براي كريم پور تقاضاي مجازات اعدام كرده بود. كريم پور كه پس از براندازي 28 اَمُرداد 1332 خودرا پنهان كرده و دو ماه بعد (در زَرگنده قلهک) دستگير شده بود در روزنامه اش از وجود سوء استقاد از مقام و موقع ميان بستگان شاه مطلب نوشته و با واژه هاي صريح شخص وي را مورد اهانت قرار داده بود. 24 اسفند 1332 (19 روز پس از صدور کيفرخواست) اعلام شد كه كريم پور در زندان آتش گرفته و سوخته است!. کريم پور در زندان دژبان مرکز بازداشت بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
زادروز «ایران تایمز» روزنامه دو زبانه فارسي ـ انگليسي برون مرز (چاپ شهر واشینگتن)


«ايران تايمز بين المللي» تنها روزنامه بادوام دو زبانه (فارسي ـ انگليسي) برون مرزي كه در شهر واشنگتن منتشر مي شود 29 اسفند 1349 كار خود را آغاز كرد. ناشر اين روزنامه، جواد خاكباز است كه پيش از انتشار ايران تايمز از نويسندگان نشريات موسسه اطلاعات در تهران بود و همزمان در روزنامه اطلاعات (فارسي) و تهران جرنال[نشريه انگليسي زبان موسسه اطلاعات] قلم مي زد و از چند سال پيش از انتقال به آمريكا آرزوي خودرا با همكارانش در ميان گذارده بود كه مي خواهد در واشنگتن يك نشريه منظم دو زبانه منتشر كند ـ نشريه اي مستقل و حرفه اي كه ديكته كسي را ننويسد و بي طرفي و انصاف را شعار خود قراردهد و به ژورناليسم اصيل وفادار بماند و هزينه هايش را تنها خريداران و اصحاب اعلان و آگهي تامين كنند.
     در آن زمان شمار ايرانيان مقيم آمريكا به پنجاه هزار تن هم نمي رسيد ولي جواد پيش بيني كرده بود كه افزايش جمعيت و درآمد نفت و كمبود جا در دانشگاههاي ايران سيل دانشجويان را به سوي آمريكا سرازير خواهد كرد كه نياز به يك نشريه دو زبانه دارند تا زبان مادري را فراموش نكنند و از حال و هواي ايران خارج نشوند، نشريه اي كه نه تنها مشروح اخبار و نظرات مربوط به ايران و ايرانيان را برنگارد بلکه به صورت يك پل رابط ميان آنان و ميهن شان عمل كند.
    درپی انقلاب سال 1978 ـ 1979 و جا به جايي انبوه مردم و سيل مهاجرت به خارج مخصوصا به کشورهاي انگليسي زبان و در صدر آنها ايالات متحده آمريکا تيراژ ايران تايمز چند برابر شد و به همين نسبت کيفيت مطالب آن. به باور اصحاب نظر، نشريه فارسي زبان ايران تايمز در حال حاضر بهتر و جامع تر از تمامي نشرياتي است که در درون مرز و برون مرز منتشر مي شوند و بخش انگليسي زبان آن شايد در تمامي جهان نظير نداشته باشد. با ادامه مهاجرت از ايران و اينکه هر مهاجر مي کوشد تا بستگانش را به محل اقامت تازه منتقل كند تيراژ و کيفيت ايران تايمز هم بالا مي رود. اقدام ايران تايمز در شناساندن گذشته ايرانيان (تاريخ آن) به مهاجران نسل نو و بالا بردن معلومات ايران شناسي آنان در خور هرگونه تقدير است. شمار ايرانيان برون مرز (مهاجران) طبق برآورد سال 2011 رقمي ميان 5 تا 6 ميليون را نشان مي دهد که تشنه اخبار ايران و ايراني هستند.
    جواد هدف و برنامه خودرا كه همان زمان با همكاران در ميان گذارده بود تا به امروز تغيير نداده و روش او در 29 اسفند 1389 (2011 ميلادي) همان است كه در آغاز كار در 29 اسفند 1349 آن را اعلام کرده بود.
    در تهران در زماني كه جواد از انتشار يك نشريه دو زبانه در واشنگتن سخن به ميان مي آورد كمتر كسي بود كه تحقق اين آرزو، آن هم بدون كمك مالي منابع ديگررا باور كند.
     29 اسفند 1389 ايران تايمز 40 سالگي را پشت سر گذارد و وارد 41 سالگي اش شد [در اسفند 1397 چهل و هشت ساله]. تنها كساني كه دست اندر كار انتشار روزنامه هستند مي دانند كه انتشار يك نشريه به زبان مادري در كشوري ديگر تا چه حد دشواراست، چقدر فداكاري و تلاش و جوش زدن و نگران بودن لازم دارد.
    نگارنده اين سايت كه از دهه 1340 با جواد در روزنامه اطلاعات همكار بود فراموش نمي كند كه سه سال و اندي پس از انتشار ايران تايمز، نزديك بود كه چراغ عمر اين نشريه خاموش شود. در آن سال جواد ايران تايمز را به يك همكار سپرده بود و براي يك ديدار بسيار كوتاه به تهران آمده بود و باور نمي كرد كه ممنوع الخروج شود. از حرفهايي كه در اين باره زده شد چنين برمي آمد جواد که به اصول ژورناليسم حرفه اي، صداقت، دقّت و بي طرفي وفادار و متعهد است مطالبي را که سفير وقت ايران در واشنگتن مايل به انتشار آنها نبود چاپ کرده بود و اين سفير كه اطلاع يافته جواد عزم سفر به تهران را دارد از مقامات دولت وقت خواسته بود كه اورا گوشمالي دهند و اين مقامات بدون انديشه از اين كه با ممنوع الخروج كردن جواد «ايران تايمز» خواهد مُرد مانع بازگشت او شده بودند و چون اعتراض كرده بود علنا گفته بودند كه بايد جلب رضايت سفير را بكند تا بتواند به واشنگتن بازگردد. جواد هر روز به روزنامه اطلاعات مي آمد و از تحريريه اين روزنامه تلفني و با التماس از همكارش در واشنگتن مي خواست كه نگذارد چراغ عمر نوزاد او خاموش شود كه پس از مرگ ايران تايمز، او هم عمري نخواهد كرد. اين التماس و استغاثه، همكاران او در موسسه اطلاعات و ساير روزنامه نگاران را به خروش آورد. بپاخاستند، مديريت وقت اطلاعات هم كمك كرد و بدون جلب رضايت «سفير» مسئله بازگشت جواد سريعا حل شد و نوزاد او زنده ماند که اينک 40 سالگي را پشت سر گذارده است. جواد هرجا كه برسد با صداي بلند مي گويد كه ايران تايمز از هيچ منبعي كمك مالي نمي گيرد و درآمد آن همانند يك نشريه حرفه اي از محل فروش و آگهي تامين مي شود. او تاكيد مي كند كه ايران تايمز نشريه اي كاملا مستقل، حرفه اي و بي طرف است و مي كوشد كه به صورت آينه عمل كند و زشت و زيبا را بازتاب دهد. همه کتابخانه هاي پژوهشی (دانشگاهي) آمریکا مشترک ايران تايمز هستند، لذا شمار مخاطبان چندين برابر تيراژ آن است.
    موسسه ايران تايمز واقع در ساختمان 2727 خيابان سراسري ويسكانسين و نه چندان دور از محله سفارتخانه ها در عين حال پايگاه و سرپلي براي روزنامه نگاران ايراني بوده است كه پس از انقلاب جلاي وطن كرده و در آمريكا سكني گزيده اند. تقريبا همه اين روزنامه نگاران پس از ورود به آمريكا مدتي همكار ايران تايمز شدند تا جاي ديگري به دست آورند. جواد به برخي از آنان حتي اجازه داد كه براي مدتي در ساختمان ايران تايمز مسكن گزينند. وي شخصا از بذل هرگونه كمك به روزنامه نگاران وطن دريغ نورزيده است.
    ايران تايمز كه از چند سال قبل به صورت دو نشريه انگليسي و فارسي جداگانه ولي ضميمه هم منتشر مي شود در كتابخانه همه دانشگاههاي آمريكا يافت مي شود و در دوران گروگانگيري و جنگ ايران و عراق، تنها منبع كسب خبر از ايران براي دهها هزار دانشجوي ايراني بود و روز انتشار ايران تايمز، اين دانشجويان در كتابخانه ها براي خواندن ايران تايمز نوبت مي گرفتند و كسي نمي توانست بيش از دو ساعت آن را داشته باشد. هنوز هم ايران تايمز پرخواننده ترين نشريه فارسي در سراسر جهان است. هركس كه بخواهد به ايران سفر کند سراغ ايران تايمز مي رود تا تلفن آژانسهاي فروش بليت و ارزانترين نرخها را از آگهي ها يشان به دست آورد.
     اين نشريه به بيشتر كشورها و هرجا که ايراني و فارسي زبان باشد ارسال مي شود. مقررات ايران پس از انقلاب، فروش مستقيم نشريات فارسي زبان منتشره در كشورهاي ديگر را اجازه نمي دهد مگر با صدور مجوز [و توزيع در جايگاه خاص نشريات خارجي] كه جواد كه دهها سال در محيط «بيل آو رايتز» آمريكا زندگي كرده و به آن خو گرفته حاضر به دادن تقاضا و احيانا به التماس افتادن براي دريافت مجوز فروش در ايران نشده است. ارسال ايران تايمز با پست و از طريق مسافران به ايران ظاهرا منعي ندارد و در ايران در دست مردم ديده شده است. در افغانستان و امارات، فروش ايران تايمز رسمي است و شنيده شده كه سفير آمريكا در كابل و سران افغانستان از خوانندگان ايران تايمز هستند. در تاجيكستان، استادان و روزنامه نگاراني كه قادر به خواندن حروف عربي هستند ايران تايمز را مي خوانند. [تاجيکان منطقه فرارود شامل 5 کشور، فارسي را به الفباي سيريليک ـ روسي ـ مي نويسند و طبق آمار، تنها 13 درصد آنان که عمدتا در تاجيکستان و مناطق بخارا و سمرقند زندگي مي کنند با حروف عربي آشنا هستند. تُرک زبانان «ايراني تبارهاي فارسي زبان» را تاجيک خطاب مي کنند].
    در سابق برخي از مطالب ايران تايمز در بولتن ويژه خبرگزاري پارس قرار مي گرفت تا مقامات ارشد مطالعه كنند. اطلاعي در دست نيست كه اين روش در دهه هاي اخير ادامه داشته باشد. خبرگزاري پارس چند سال بعد از انقلاب به ايرنا تغيير نام داده است.
    ايران تايمز تنها نشريه به زبان فارسي است كه براي ترجمه مقالات از جرايد ديگر، به آنها مراجعه و كسب اجازه مي كند. اين نشريه از تكنولوژي پيشرفته براي خبرگيري، چاپ و توزيع استفاده مي كند و براي مشتركان خود، به محض انتشار، مطالب روزنامه را به رايگان «اي ميل» مي كند تا اگر تاخيري در كار پُست باشد، مطالب روزنامه به موقع به آنان برسد. همين ايميل كردن مطالب ممكن است مسئله توزيع در ايران را حل كند و مشتركان درون مرز، مطالب را از طريق ايميل دريافت دارند.
     گفته شده است که مديريت ايران تايمز در نظر دارد سرويس خبرگيري خودرا هم در آينده تقويت كند و براي رسانه هاي ديگر منبع خبر باشد.
    ايران تايمز قسمتي از جاي خودرا به مقالات روزنامه هاي فارسي و به ويژه ارگانهاي احزاب مي دهد و ميان آنها تبعيض روا نمي دارد. نامه هاي وارده را با هر نظر و عقيده و بدون دست بردگي در آنها با رعايت نوبت (بر حسب جا) منتشر مي كند.
    جواد خاكباز ناشر ايران تايمز در سال 1382 با خوشحالي تمام گفته بود: شاد است كه مي بيند نامه هاي واصله از داخل ايران رو به افزايش است و صفحه نامه ها از صورت يك صدايي خارج مي شود.
    ناسيوناليستهاي ايراني شيفته پاراگرافي از نوشته «هرمان هسه» آلماني هستند که ايران تايمز در هر شماره اش در بالاي صفحه اول و در کنار لگو درج مي کند به اين شرح:
    "وطن معنوي ترين کلام روي زمين است؛ دوستي اش نه در آب است و نه در خاک - دوستي وطن در دل است، در خون است و شايد همان حيات دمنده اي است که در تن ما بالا و پايين مي رود.".
    تلفن موسسه ايران تايمز:6599869 (202)
    فاكس: 3377449 (202)
    نشاني پُستي:
    2727 Wisconsin Ave. NW
    Washington, D.C. 20007
    و
    P.O. Box 9498
    Washington, DC 20016-9498
    ايميل ها:
     Emailsub@iran-times.com
    و
    NEWS@IRAN-TIMES.COM
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
کُپی روی جلد شماره 92 مجله روزنامک (28 اسفند 1400)



    
    ادیشن آنلاین این مجله در این آدرس:
    www.rooznamak-magazine.com
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
روزي که بيسمارك صاحب فرضيه جنگ محدود ـ مردي كه آلمان را يكپارچه و قدرتي در اروپا كرد بركنار شد
بيسمارک
بيسمارك ـ مردي كه به تدبير او آلمان كه به صورت امير نشين هاي متعدد بود يكپارچه و يك قدرت در اروپايي شد 20 مارس 1890 از صدر اعظمي بر كنار و خانه نشين شد. وي با سه جنگ « محدود » دانمارك ، اتريش و فرانسه ــ سه مدعي ايالات آلماني ــ را شكست داده بود و به هدف خود كه ايجاد آلمان واحد بود و كسي قبلا تصورش را نمي كرد جامه عمل پوشانيده بود.
     بيسمارك «جنگ محدود» را تعريف كرده ــ تعريفي كه هنوز به قوت خود باقي است. طبق اين تعريف، جنگ محدود ستيز مسلحانه ميان دو طرف است كه پاي ديگران به آن كشانده نشود. وي گفته است كه ورود ساير كشورها به يك جنگ محدود باعث نقض غرض و تغييرات سياسي ــ جغرافيايي وسيع مي شود و اي بسا كه نتيجه كار هم معكوس باشد.
    ويلهلم دوم كه هنگام نشستن برجاي پدر به عنوان قيصر آلمان 29 ساله بود بيسمارك را مانع جاه طلبي هاي خود مي ديد ولي به دليل محبوبيت بيسمارك در جامعه المان قادر به تغيير او نيود و مترصد فرصت نشسته بود. دو سال بعد مخالفت پارلمان آلمان با يك برنامه اجتماعي بيسمارك كه پارلمان عقيده داشت مآلا به زيان كارگران تمام خواهد شد اين فرصت را به دست قيصر جوان داد. بيسمارك در صدد انحلال پارلمان و تجديد انتخابات برآمد كه قيصر اورا به مذاكره دعوت كرد، ولي در ساعت مقرر بيسمارك به ديدار او نرفته بود. قيصر به كشف علت پرداخت و معلوم شد كه بيسمارك به خواب افتاده و وقت ملاقات را از دست داده بود. با اين کشف، قيصر با اعلام اين كه بيسمارك پس از اين همه تلاش نياز به استراحت دارد اورا معاف كرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تصميمات مهم و محرمانه هيتلر و موسوليني درگذرگاه «Brenner» در آلپ ـ موضوع اتحاد با ايران ـ انصراف هيتلر از اتحاد با استالين


مذاكرات مهم و محرمانه هيتلر و موسوليني ـ رهبران وقت آلمان و ايتاليا در گذرگاه «Brenner» در بخش ايتاليايي آلپ در مارس 1940، بيستم اين ماه پايان يافت و اتحاد دو دولت وارد مرحله اي تازه گرديد. جزئيات اين مذاکرات و چند سال پس از پايان جنگ جهاني دوم و نخستین بخش آن 24 مارس 1949 افشاء شد.
     براساس اسنادي كه انتشار يافته است، سران دو دولت در نشست «Brenner» تصميم گرفته بودند كه دست انگلستان را از اروپاي قاره اي، حوزه مديترانه و خاور ميانه كوتاه كنند. براي رسيدن به اين هدف، قرار شده بود كه با شوروي و ایران متحد شوند، زيرا مسکو نه تنها مي توانست سوخت و مواد مورد نياز را به آنها برساند، کمک نظامی و اطلاعاتی کند بلكه اجازه دهد ارتش آلمان از طریق قفقاز وارد منطقه شود و با تسهیلاتی که دولت ایران فراهم خواهد ساخت ازجمله در اختیار گذاردن یگان نظامی سرزمین های عربی و بعدا مناطق غربی هندوستان (پاکستان امروز) را از دست دولت لندن خارج سازد. همچنین موافقت شده بود که آلمان به کمک ایتالیا نیرو به لیبی (شمال آفریقا) بفرستد و این نیروی مشترک از طریق مصر خودرا به قلب خاورمیانه برساند و به نیروهای اعزامی از راه قفقاز ملحق شود و انگلستان از منطقه براند که از سال 1917 (نیمه جنگ جهانی اول) وارد آنجا شده بود.
    طبق این اسناد، درجریان مذاكرات«بره نِر» هيتلر از موسوليني كه به تاسيس نيروي دريايي براي ايران كمك فراوان كرده بود پرسيده بود كه آيا ناوگان تازه تاسيس ايران مي تواند در برابر «سی پاور» منطقه ای انگلستان ايستادگي كند؟. موسوليني پاسخ داده بود كه اگر آموزش افسران آن ادامه يابد و غافلگير نشود خواهد توانست آزادي عمل در خليج فارس را از انگليسي ها بگيرد، ایرانیان عاشق وطن خود و شیفته ارتش هستند. موسوليني توضيح داده بود كه چگونه بدون اين كه انگليسي ها متوجه شوند افسران ارتش ايران را كه براي آموزش زميني به ايتاليا آمده بودند فنون دريايي آموخته است.
     هيتلر مسئوليت تماس با استالين را بر عهده گرفت تا مطامع اورا تعديل دهد و سعي كند كه استالين مخصوصا در خاور ميانه سهم زيادي مطالبه نكند.
     در اين مذاكرات قرار شد كه ايتاليا ابتكار بيرون راندن انگلستان را از منطقه مديترانه (مالت، مصر قبرس و...) برعهده بگيرد و آلمان در غرب اروپا به محاصره دريايي و بمباران لاينقطع انگلستان دست بزند.
     طبق اسناد ديگر، مذاكره با استالين براي اتحاد انجام شد ولي چون استالين نسبت به بخشي از ايران نظر دیگری ابرازداشت، هيتلر نسبت به او بدگمان شد و نه تنها مذاكرات را قطع كرد بلكه نقشه حمله به شوروي و تصرف منابع نفت قفقاز كشيد و به اجرا در آورد، ولی در عمل شكست خورد و همه برنامه های او برباد رفت. مورخان نوشته اند كه اگر تصميمات «Brenner» عينا اجرا شده بود از جمله سازش با استالین که قبلا با آلمان قرارداد عدم تجاوز منعقد کرده بود و مشترکا لهستان را تصرف کرده بودند مسير تاريخ در جهتي ديگر قرار مي گرفت.
    مورّخان در ابراز این واقعیت متفق القول هستند که در طول تاریخ، هیچگاه در علائق دو ملت همنژاد ایران و آلمان نسبت به هم خلل وارد نشده است و ایران در جریان دو جنگ جهانی قرن بیستم بهای گزاف این دوستی را پرداخته و از سوی دشمنان آلمان اشغال نظامی شده است. ایرانیان ژرمن هارا به نام یک طایفه ژرمن که آلمان نام دارد و در شمال سویس مستقر بود آلمان می خوانند. ژرمن ها در طول برتری روم بر اروپا و مدیترانه هیچگاه حاضر نشدند که مرسنر رومی ها برای جنگ با ایرانیان شوند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي که فروش روزنامه در صندوق آغاز شد


بيستم مارس 1954 براي نخستين بار يك روزنامه محلي در شهر كلمبيا واقع در استیت پنسيلوانياي آمريكا براي توزيع، جعبه فلزيِ خودكارِ بدون متصدّي بكار بُرد. تكنولوژي اين جعبه ها كه در سراسر جهان (جز ايران و چند كشور ديگر) معمول شدند پيچيده نبوده است.
     حجم و وزن سكّه، فنر دستگاه بازكننده جعبه را به كار مي اندازد، جعبه باز مي شود و خريدار يك نسخه روزنامه را از داخل آن بر مي دارد.
    در این جعبه ها، قسمت بالاي صفحه اول روزنامه در پنجره جعبه براي نمايش اخبار مهم و تيترهاي بزرگ قرار مي گيرد تا جلب نظر كند.
     ايران 17 دهه پس از انتشار روزنامه (یومیه)، هنوز فاقد توزيع خانه به خانه (هوم دلیوری) و نيز صندوق فروش روزنامه است.
    در پی آنلاین خوان شدن مردم و کاهش تیراژ روزنامه ها، در بسیاری از شهرهای جهان غرب و کشورهایی که فروش روزنامه در جعبه ها رواج داشت، این جعبه ها از خیابانه جمع آوری شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
مارس 2008 و پايان پنجمين سال عمليات نظامي آمريکا در عراق - نظر مورخان و اصحاب نظر
فرستادن نظامي، بازگردانيدن جسد، گورستان و ماتم

بيستم مارس 2008، پنج سال تمام از جنگ عراق گذشته بود ـ جنگي كه طبق آمار رسمي دولت آمريكا، در آن تا 12 مارس 2008 سه هزار و نهصد و 83 نظامي آمريكايي كشته و 29 هزار و 395 تن ديگر مجروح و يا ناقص العضو شده بودند. [رقم کشته شدگان آمريکايي در مارس 2009 به چهار هزار و 259 تن و تا پایان سال 2011 به 4 هزار و 486 تن رسید]. دراين جنگ شمار کشته شدگان انگلستان که در آن تا آن سال شريك شماره يک آمريكا بود با وجود كنار رفتن توني بلر، هنوز چهار هزار نظامي در آنجا داشت تا مارس 2008 يکصد و نود و هفت بود. ساير متحدين آمريكا هم در اين جنگ جمعا 66 كشته داده بودند كه هرکدام براي خالي نبودن عريضه شماري نظامي به عراق فرستاده بودند و گرنه مردم استوني، لاتويا، السالوادور و اسلواني كه منافعي در عراق نداشتند که وارد جنگ شوند. تعرض نظامی آمريکا به عراق به تصمیم جورج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت این کشور، سحرگاه بيستم مارس 2003 (غروب 19 مارس به وقت واشنگتن) با حملات موشکي و بمباران هوايي آغاز شده بود که ظرف دو ماه منجر به اشغال نظامي اين کشور شد. به گفته برخی اصحاب نظر، دولت واشنگتن از اواخر جنگ جهاني دوم در انديشه حضور موثر در عراق بود. انعقاد پیمان بغداد تحقق این اندیشه را نزدیک ساخت، ولی واشنگتن از سال 1958 با سقوط سلطنت عراق در کودتای یک ژنرال چپگرای متمایل به مسکو و پس ازاو روی کارآمدن پان عربیست ها و بعثی ها خودرا با چالش جدي تر رو به رو دید و متوجه کردهای عراقی و حمایت از آنان شد. تلاش های آمریکا برای حضور موثر و نفوذ در عراق نشان داد که این اندیشه قدیمی و ریشه گرفته در جریان جنگ جهانی اول به صورت يک سياست کلي آن دولت درآمده است. به باور پاره ای از مورخان تاريخ معاصر، در اين پاليسي تغييري حاصل نشده است و خارج ساختن نيروهاي رزمي در پایان سال 2011 دليل پايان يافتن حضور سیاسی موثر نيست و فرمول حضور در ژاپن و ... (امضای پیمان استراتژیک و امنیت متقابل) این حضور و نفوذ را تثبیت و استوار خواهد ساخت.
    
برکنارکردن صدام حسين يک هدف جنگ بود

طبق محاسبات مقامات مربوط دولت آمريكا، كشتگان شمارش شده عراقي در آن پنج سال از رقم 90 هزار تجاوز كرده و از نيمه دوم سال 2007 به طور متوسط هر روز در شهر بغداد 26 تن و عمدتا در نتيجه برخوردهای و حوادث جانبی آنها جان سپرده بودند. این برخوردها در سالهای 2006 و 2007 بیش سالهای دیگر بود. هزينه جنگ عراق براي آمريكا كه تا مارس 2007 یکصد و 57 هزار نظامي در آنجا داشت [و در مارس 2009 به يکصد و 42 هزار کاهش يافته بود] هر ماه 12 ميليارد دلار بود. به قول شاهدان عيني و گزارشگران رسانه ها در مارس 2008، اين وضعیت، رفاه و آرامش عراقي ها را کاهش داده، اقتصاد اين كشور را نابسامان و فساد و تباهي را افزايش داده و ميليونها عراقي را جا به جا، آواره و نااميد از آينده ساخته بود.
    هجدهم و نوزدهم مارس سال 2008 و به مناسبت سالروز تعرض نظامی به عراق، در چند نقطه ـ از لندن تا لس آنجلس ـ تظاهرات ضد جنگ برگزار شده بود.
    طبق نوشته هاي پراكنده برخی مورخان و مقاله نگاران، مقاطعه كاران آمريكايي و چند كمپاني بين المللي ديگر از برندگان اين جنگ بوده اند كه جنس گران و نامرغوب (حتي آب آلوده) به نظاميان آمريكايي فروخته و با اين سود كلان، ماليات بردرآمد دولت متبوع خودرا هم با تاسيس شعب «آف شور» پرداخت نكرده بودند!. اين جنگ همچنين باعث پيدايش مجدد نيروي مِرسنِر شده و هزاران مرسنر از اين دست و عمدتا وابسته به كمپاني آمريكايي «بلك واتر» [که در سال 2009 تغيير نام داد] در مساعي امنيتي - انتظامي پس از اشغال نظامي عراق مشارکت داشتند كه در جهان معاصر يک پديده نسبتا تازه بشمار آورده شده است. درمارس 2008 شمار مقاطعه كاران خارجي و عمدتا آمريكايي در عراق از رقم ده هزار متجاوز بود. طبق همین شنیده ها، القاعده كه خودرا حامی سُنّی های عراقی نشان می دهد پيش از آغاز تعرض نظامی آمريكا در بيستم مارس 2003 (نوروز ايرانيان)، در آن كشور جايي نداشت ولی در اندک مدتي پس از مارس 2003 توانست داراي پايگاه و شش تا بيست هزار عضو شود و ....
    آن دسته از آمريكاييان که از وضعيت داخلی وقت عراق ناراضی بودند در مارس 2008 در صدد تغييرمقامات دولت واشنگتن از طریق صندوق های رای برآمدند و اين خواست خود را با حمايت از «بارک حسين اوباما» منعكس مي کردند. در آن زمان اين حمايت تا آنجا پيش رفته بود كه دختران كندي و كارتر (دو رئيس جمهور پيشين از حزب دمکرات) هم به پشتيباني از اين نامزد انتخاباتي شعار مي دادند که شعار اوباما «تغيير» بود و همین شعار اورا پیروز کرد.
عکسهايي از تظاهرات ضد جنگ در 18 و 19 مارس 2008 در لندن و لس آنجلس

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
عراق در پایان ششمین سال اشغال نظامی: ادامه بی ثباتی ها، گسترش فساد اداری، مسئله آوارگان، فقر و حتی نبود آب آشامیدنی سالم
حمل تابوت يکي از مقتولان انفجار نيمه مارس 2009 بغداد

تصویری که برخی رسانه ها، چند تحلیلگر و ناظر بی طرف از وضعیت عراق در پایان ششمین سال اشغال نظامی (19 مارس 2009) به دست داده بودند همچنان تاریک بود. چند گوشه از این تصویر از این قرار است:
    ــ فساد اداری درحال گسترش بیداد می کند و یک سازمان جهانی ناظر (واچ داگ)، عراق را از لحاظ وجود فساد در ادارات و مقامات، در میان کشورهای جهان در ردیف بسیار بالا قرارداده است حال آنکه از این لحاظ، پیش از تعرض نظامی 20 مارس 2003 در ردیف بسیار پایین قرارداشت. به باور استادان علم حکومت (علوم اداری ـ سیاسی)، فساد اداری و کاغذبازی بمانند خوره و سرطان یک کشور را تدریجا از پای در می آورد و نه تنها حاکمیت ملی بلکه تمامیت آن را به مخاطره می افکند.
    ــ بی اعتنایی! به تامین رفاه عمومی و ایجاد امید، ریشه کنی فساد مالی ـ اداری و برخی ندانمکاری ها باعث ادامه فقرتوده ها شده، برپیچیدگی مشکلات حیات و زندگانی روزمره افزوده و یک نمونه آن نبود آب آشامیدنی سالم [شش سال پس از آغاز جنگ و 5 سال و ده ماه پس از اعلام پایان آن و شروع اشغال نظامی] است. ناامیدی به آینده است که اشتیاق به مهاجرت را در مردم بویژه طبقه جوان و درس خوانده بوجود می آورد که در درازمدت برای یک کشور خطر جدّی در بر خواهد داشت.
    ــ مسئله صدها هزار آواره از خانه، محله، شهر و کشور به علت تفاوت نژاد، مذهب و یا «داشتن مقام و ... در نظام سابق» است که به تدریج به مشکلات تازه منجر می شود.
    ــ تعدّد مذهب و نژاد و دعاوی اقتصادی (سهم از نفت و درآمدها) ـ دعاوي سیاسی (سهم در مدیریت ها و مقنّنه) هرگروه مسئله ای است که رسیدن به توافق برسر حل آن اگر محال نباشد، کاری بس دشوار است و در نتیجه مانع ثبات. تفسیرنگاران بی طرف ادامه این نفاق، و بی ثباتی های پیامد آن را ازعوامل تجزیه کشور می دانند.
    ــ حضور استراتژیک آمریکا در عراق (پس از بازگشت نیروهای رزمی از این کشور) برای زمانی بسیار طولانی ادامه خواهد داشت زیرا که سرزمین عراق مقام کلیدی خودرا در جهان که از سه هزار سال به آن شهرت یافته بود همچنان به دست دارد، دروازه مشرق زمین و ناظر بر آسیای غربی و جزیرة العرب است. ساختمان بسیار بزرگ سفارت آمریکا در بغداد که در سال 2008 بپایان رسید و ... نشانه ادامه حضور استراتژیک است. دولت واشنگتن همانند اسکندر مقدونی، سلوکی ها، عباسیان و عثمانیان عراق را کلید جهان می داند و می خواهد به نوعی این کلید را در دست داشته باشد. پایتخت امپراتوری توانمند ایرانیان ـ یکی از دو ابرقدرت جهان وقت ـ به مدت هشت قرن در عراق قرارداشت که بقایای آن در نزدیکی شهر بغداد بر سر پاست. ایرانیان تا قرن هجدهم از بغداد دست برنداشتند و مسائل ارضی و مرزی ادامه داشت.
    
ديدار اوباما با طالباني در بغداد (اپریل 2009)

ــ جلال طالبانی (متولد 12 نوامبر 1933) رئیس جمهور عراق (از اپریل 2005 و از اواخر سال 2012 مبتلا به بيماري) یک کُرد سوسیالیست است. بخشی از نظرات او در مصاحبه اش در صفحه 4 شماره 15806 (21 اسفندماه 1357 هجری خورشیدی) روزنامه اطلاعات (چاپ تهران) مندرج است که می توانید متن آن را در بخش کتب و جراید فارسی کتابخانه کنگره آمریکا به دست آورید، کپی بگیرید، بخوانید، قضاوت کنید و آینده را حدس بزنید. طالباني بنيادگذار و رهبر حزب Patriotic Union of Kurdistan است. طالباني که بر زبان پارسی هم مسلط است نخستين رئيس جمهور غير عرب عراق است.
    ــ اشغال نظامی عراق، همچنانکه پیش بینی می شد مسائل نژادی ـ مذهبی عراق را که پیش از دهه سوم قرن بیستم یک کشور واحد نبود علنی تر ساخته است. نژاد تنها با آزمایش «DNA» مشخص می شود نه حرف. در طول خلافت عباسیان و حکومت سلجوقیان شمار زیادی از اقوام آلتائیک (ترکمان) هم در بین النهرین ساکن و ماندگار شدند. عباسیان از این اقوام برای سپاهیگری استفاده می کردند.
    
ساميرا احمد جاسم

ــ درمارس 2009 ناآرامي در عراق همچنان ادامه داشت. در فوریه 2009 (ماهی که در آن سال 28 روزه بود) 288 تن در عراق کشته شده بودند یعنی هر روز بیش از ده نفر. تنها در انفجارهاي انتحاری که در نیمه مارس 2009 به فاصله سه روز در دو گوشه بغداد روی داد 28 تن جان خودرا از دست داده بودند که یک مورد آن مقابل آکادمی پلیس روی داده بود. 18 مارس 2009 و دو روز مانده به پایان ششمین سال اشغال نظامی عراق، فیصل عبدالله یک سیاستمدار سُنی عراقي در یک محله شمالی بغداد ترور شد. دوم فوریه 2009 دستگیری یک زن 50 ساله به نام سامیرا احمد جاسم که مشوّق زنان عراقی به مشارکت در انفجارهای انتحاری بود و دهها تن را وارد این نوع مبارزه (Female Suicide Bombers) کرده بود عمق مسئله را منعکس کرد. گفتن «انفجار انتحاری» به زبان آسان است. وقتی یک انسان و آن هم یک جوان و یا یک زن حاضر به گذشتن از حیات می شود؛ ابعاد مسائل خیلی بزرگتر و پیچیده تر از آن است که بشود به آسانی از آنها گذشت.
    ــ جمع تلفات غيرنظاميان عراقي تا سال 2009 شصت و شش هزار کشته اعلام شده بود (طبق آمار منتشره در مارس 2013، تلفات ده ساله غير نظاميان عراقي 118 هزار کشته و 250 هزار مجروح بوده است).
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
انفجارهاي پُرتلفات بغداد در آستانه دهمين سالگرد حمله نظامي آمريکا به عراق
19 مارس 2013 و در آستانه دهمین سالگرد تعرض نظامی آمریکا به عراق، در چندین انفجار و عمدتا در محله های شیعه نشین بغداد 56 تن کشته و 177 نفر مجروح شدند. برخی از انفجارها، انفجار انتحاری بود. نخست وزیر عراق که یک شیعه است ـ بدون ذکر نام کشور ـ چند دولت منطقه را متهم به ترغیب این خرابکاری ها کرد. برخی گزارش ها این انفجارهارا کار گروهی سُنّی دانسته اند که نام دولت اسلامی عراق بر خود نهاده اند. دیگر گزارش ها حکایت از معاملات مستقیم نفتی دولت محلی اقلیم کردستان عراق دارد. در این میان، رسانه های آمریکا بخشی از اخبار 19 مارس 2013 خودرا اختصاص به دهمین سالگرد حمله نظامی آمریکا به عراق، شرح تصرف این کشور و تغییر نظام حکومتی آن داده و ارقام تلفات و هزینه مالی سنگین این عملیات و بی ثباتی کنونی و نیز حیف و میل قسمتی از کمک مالی آمریکا به آموزش پلیس برای عراق را برشمرده بودند.
يک صحنه از انفجارهاي 19 مارس 2013 در شهر بغداد

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
پیروزی باورنکردنی چپها در السالوادور ـ تحلیلی کوتاه در این باره - اجبار تاريخ


پیروزی موریسیو فونسMauricio Funes ژورنالیست تلویزیونی و گریلا ـ مارکسیست سابق السالوادوری در انتخابات 15 مارس 2009 این کشور هفت میلیونی آمریکای لاتین که از یکم ژوئن اين سال کار خودرا در اين سمت آغاز کرد یک رویداد بزرگ تاریخی بشمار آورده شده است زیرا که السالوادور 12 سال (از 1980 تا 1992) صحنه زدوخوردهای چریکی (چپ و راست بايکديگر) بود و دولت واشنگتن و راستگرایان آمریکای لاتین تلاش بسیار کردند که این سرزمین 21 هزارکیلومتری ساحل اقیانوس آرام به دست چپگرایان نیافتد. چپ هایی که در این نبرد گریلایی خونین و پرتلفات [که 71 هزار کشته برجای گذارد] درگیر بودند عمدتا وابسته به جبهه آزادیبخش ملی «فارابوندو مارتی Farabundo Marti» بودند که 17 سال پیش اسلحه بر زمین گذارده، تحمل حکومت راستگرایان را به شرط رعایت حقوق و آزادی های مدنی اعلام و تبدیل به یک حزب سیاسی شدند.
     مرور زمان نشان داد که دولت راستگرای السالوادور نیز در این مدت به تعهد خود وفادار مانده بود و عادی بودن وضعیت انتخابات 15 مارس 2009 دلیل رعایت شروط و تعهدات است که در سال 1992 برعهده گرفته بود. جبهه «اف. مارتی» پس از فروپاشی شوروی، میان خود به تعدیل مارکسیسم دست زده و بمانند سایر چپهای آمریکای لاتین «پاپیولیست ـ ناسیونالیست» شده است. اهمیت دیگر این انتخابات در این بوده است که اندکی بیش از دو میلیون و سیصد هزار (یک سوم جمعیت السالوادور) و بیشتر نیروی کار این کشور در ایالات متحده بسر می بردند آراء خودرا از آنجا ارسال داشته و یا در آنجا در مراکز تعيين شده رای داده و فونس را انتخابات کرده بودند که نکته جالبی تلقي شده بود. به عبارت دیگر؛ انتخاب یک چپگرای پاپیولیست (معتقد به مردم معمولی نه الیت ها) توسط راي دهندگان مقيم ایالات متحده!. کثرت نیروی کار السالوادور در ایالات متحده به حدی بوده است که سبب شد چند سال پیش دولت السالوادور «دلار آمریکا» را پول رسمی خود اعلام دارد. افراط طبقه حاکمه وقت السالوادور [راستگرايان] در مخالفت با افکار تساوی خواهانه (سوسیالیستی) به حدی بود که دولت سوسیالیستی کوبا را از آغاز پیدایش تاکنون برسمیت نشناخته بودند که فونس گفته بود نخستین کار او برقراری رابطه با کوبا خواهد بود. انتخابات 15 مارس 2009 السالوادور که 90 درصد مردم آن نژاد مخلوط (بومی و اروپایی، بومی و سیاهپوست آفریقایی) هستند یک نشانه دیگر از بیداری بومیان قاره آمریکاست که در آمریکای شمالی «هیسپانیک و لاتينو» خوانده می شوند. برآورد شده است که این هیسپانیک ها = لاتينوها تا 20 ـ 25 سال دیگر در ایالات متحده نژاد اکثریت شوند که شمار آنان اینک حدود 54 میلیون نفر است.
    با انتخاب فونس، بيشتر کشورهای آمریکای لاتین دارای دولت چپگرا شده اند که سیمون بولیوار و فیدل کاسترو نماد آنان هستند. در انتخابات اخیر مکزیک هم نزدیک بود که چپها برنده شوند. نامزد چپها که حزب دولت را متهم به تقلب کرده بود تا ماهها بعد از انجام انتخابات شکست نپذیرفته و خودرا رئیس کشور می دانست. کلمبیا دارای یک گروه مجهز و مسلح چپگراست و دولت واشنگتن همه تلاش را به عمل می آورد و هزینه مالی سنگینی را متقبّل شده است تا دولت کلمبیا به دست چپ ها نیافتد.
    بررسی روحیه موریسیو فونس (موریچیو فونس) نشان می دهد که دولت او از افراطگری به دور خواهد بود و بعید است که یک پول ملی را برجای دلار آمریکا بنشاند.
    فونس 49 ساله که ضمن گزارشگری تلویزیونی به عنوان «فری لنس»، یک برنامه منظم تلویزیونی تحت عنوان « بدون سانسور» اجرا می کرد که عمدتا اختصاص به افشاگری داشت. همین برنامه که شجاعت و بی طرفی او را به ثبوت رسانید کمک بزرگی به کسب وجهه ملی و پیروزی اش در انتخابات کرد. کار این برنامه از زمانی گرفت که فونس در سال 2001 و درجریان کمک رسانی ها به زلزله زدگان السالوادور، مقاماتی را که از این کمکها سوء استفاده کرده و یا باعث حیف و میل آنها شده بودند افشاء کرد و ضعف های دولتی امر نجات مصدومین را بر شمرد. فونس پس از فراغت از تحصیل از دانشگاه در رشته رسانه های گروهی و ارتباطات (روزنامه نگاری)، به کار تهیه و نوشتن خبر پرداخت و همزمان با آن در مدارس هم تدریس می کرد. وی پس از مدتی تهیه خبر برای تلویزیون را ترجیح داد زیرا که ضمن استعداد، لحن گفتار او برای این کار مناسب بود و 19 سال به این کار ادامه داد. حتی شبکه آمریکایی سی ان ان از خریداران گزارش های او بود. فونس یک برادر خودرا در جریان جنگ داخلی السالوادور ازدست داد. برادر او به دست پلیس السالوادور که در کنترل راستگرایان بود کشته شد. فونس با یک سوسیالیست برزیلی ازدواج کرده است که از اعضای برجسته حزب کارگران سوسیالیست برزیل (حزب لولا دا سیلوا) است و این بانو اینک سمت وابسته فرهنگی برزیل در السالوادور را برعهده دارد.
    فونس در نخستین مصاحبه مطبوعاتی پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری گفته بود که دو ـ سه سال است که در گوشه و کنار و جهان بوی تغییر به مشام می رسد. این تغییر باید تحقق یابد زیرا که جبر تاریخ است. وی گفته بود که السالوادوری ها اورا انتخاب کردند تا منافع آنان و وطن را تامین کند، اورا برای خدمت کردن انتخاب کرده اند نه سروری. او می داند که السالوادوری ها از چه مسائلی رنج می برند، چه می خواهند و چه نمی خواهند و چون انتظار آنان را می داند آن را برآورده می سازد. او گفته بود که از طریق برنامه تلویزیونی «بدون سانسور» خواست های هموطنان را دریافت کرده است و می داند که تشنه چه اصلاحاتی هستند.
Mauricio Funes در جريان کمپين انتخاباتي (مارس 2009)

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
یک ماجرای شگفت انگیز از انحطاط انسان: مجازات حبس ابد برای مرد اتریشی که پدر فرزندان دختر خود بوده است!
Josef Fritzel در پايان محاکمه
پرونده قضایی ماجرای شگفت انگیزی که از آوریل 2009 ذهن مخاطبان رسانه ها درگوشه و کنار جهان را همراه با انزجار و احساس تنفر به خود مشغول کرده بود نوزدهم مارس 2009، پس از 11 ماه به پایان رسید و به تاریخ پیوست. این ماجرا با انتقال یک دختر 19 ساله اتریشی به نام کرستین Kerstin به بیمارستان شهر Amstetiiem و پس از بهوش آمدن او آفتابی شده بود. وی که به سبب محروم بودن از آفتاب در تمامی طول عمر، به بیماری کلیوی مبتلا شده بود در حال بیهوشی به بیمارستان انتقال یافته بود. کرستین پس از اینکه قدرت تکلم را بازیافت به پزشک معالج که از وضعیت او متعجب شده بود گفته بود که تمامی عمر را با مادرش الیزابت (متولد ششم آوریل 1966 ـ چهل و دو ساله)، برادر تقریبا 18 ساله اش «استفان» و یک برادر 5 ساله به نام فلیکس در یک زیرزمین زندگی کرده و دنیای خارج از آن چهار دیواری را ندیده است.
Kerstin


     پزشک جریان را به پلیس اطلاع داد و افراد پلیس به محل رفتند و در زیرزمین یک مهندس 73 ساله برق به نام جوزف فریتسلJosef Fritzel مادر و دو برادر کرستین را یافتند و به قرارگاه خود منتقل کردند. در اینجا، الیزابت مادر کرستین چنین گفت:
     "پدرم جوزف فریتسل Josef Fritzel (متولد آوریل 1935) از 11 سالگی نسبت به من سوء نظر داشت. در 17 سالگی و زمانی که در یک مدرسه حرفه ای در شهر مجاور تحصیل می کردم فرار و ترک خانواده کردم ولی پدرم با کمک پلیس مرا یافت و به خانه برد و چند ماه بعد پس از مسدود کردن پنجره های زیرزمین ساختمان خانه و تبدیل آن به یک محل سکونت و بستن همه راههای ورودی به آن جز یک ورودی منتهی به یک راهرو طولانی، مرا با زور به آنجا منتقل کرد و 24 سال تمام در آنجا نگهداری کرد بدون اینکه رنگ آفتاب را ببینم. در این مدت، او تنها بعد از ظهرها به من سر می زد و من در این مدت از پدرم دارای هفت فرزند شدم که وی سه تن از آنان را از من جدا کرد و به طبقه بالا برد و به مادرم سپرد و من و سه فرزند دیگرم در همان زیرزمین ماندیم. فرزند هفتم که هنگام وضع حمل دچار بیماری تنفسی بود پس از 60 ساعت مرد و در این مدت اصرار من به پدرم که اورا به دکتر برساند به جایی نرسید و ظاهرا جسد کودک را پس از مرگ به داخل محل سوخت (کوره) آبگرمگن انداخت.
    
جوزف و رزماري در پنجاهمين سالگرد ازدواج

پلیس با شنیدن این اظهارات، الیزابت و دو فرزندش را به بیمارستان فرستاد و «جوزف فریتسل» را به اتهام تجاوز به محارم، توقیف غیر قانونی چهار انسان و باعث مرگ نوزاد شدن دستگیر کرد و دادستان شهر اورا به زندان فرستاد تا تحقیقات تکمیل شود. تحقیقات پلیس نشان داد جوزف که در جوانی، یک بار به اتهام تجاوز به یک زن به 18 ماه زندان محکوم شده بود دارای هفت فرزند هم از زن خود رزماری Rosemarie شصت و هشت ساله است که دوتای آنان پسرند. رزماری که در 17 سالگی با جوزف ازدواج کرده و در طبقه بالای ساختمان زندگی می کرده گفته بود که از وضعیت الیزابت و نگهداری او در زیرزمین خبر نداشت. در آن ساختمان که دارای چند آپارتمان است، خانواده های دیگری هم زندگی می کردند که از جریان اظهار بی اطلاعی کرده بودند. جوزف پس از بازنشسته شدن از کار در یک کارخانه صنعتی، مدتی نماینده فروش کالای مهندسی شده بود و سپس با خرید و ساخت و تکمیل چند ساختمان، از راه اجاره دادن آنها کسب درآمد می کرد. وی در شهر خود به یک شوهر خوب معروف بود بگونه ای که در سال 2006 مراسم پنجاهمین سال ازدواج او با رزماری را برگزار کرده بودند.
    
عكس اليزابت كه در 1984 به پليس داده شده بود

جوزف پس از محبوس کردن الیزابت در زیرزمین، گم شدن اورا به ضمیمه عکسی از وی به پلیس اطلاع داده بود و یک ماه بعد هم الیزابت را مجبور کرده بود که به خط خود خطاب به پلیس نامه بنویسد و بگوید که در شهر ... زندگی می کند، سالم است و نیاز نیست که جستجوی وی ادامه یابد، او 18 ساله است و حاکم بر سرنوشت خود. جوزف این نامه را به همان شهر برده و به پست سپرده بود و جستجو برای یافتن الیزابت متوقف شده بود.
     تحقیقات دادستانی درباره اتهامات وارده به جوزف چند ماه طول کشید و محاکمه از دوشنبه 16 مارس 2009 در دادگاه St. Poelten آغاز شد. وی در آغاز محاکمه منکر اجبار الیزابت به زندگی در زیرزمین و امتناع از انتقال نوزاد به دکتر شده بود ولی پذیرفته بود که شش فرزند الیزابت به علاوه نوزادی که درگذشته بود متعلق به او بوده اند. جوزف نمی توانست منکر این اتهام شود زیرا آزمایش دی ان ا پدر بودن اورا تایید کرده بود. قاضی تقاضای الیزابت را که در دادگاه حاضر نشود و قیافه پدر را نبیند پذیرفته بود. الیزابت به طریقه ویدئویی حرفهای خودرا زده و جزئیات کارهای پدرش را نسبت به خود شرح داده بود. جوزف در جلسه 19 مارس (پنجشنبه 29 اسفند 1387) هنگامی که گفته های دخترش را که در جلسه دادگاه پخش شد مشاهده کرد و شنید از انکار دست کشید و به همه چیز اعتراف کرد و گفت که پس از حبس کردن دخترش در زیرزمین به خاطر ترس از فرار مجدد او، یک روز فریب شیطان را خورد و سپس این کار برای او به صورت اعتیاد درآمد که ترک آن برایش امکان پذیر نبود و از مردمی که خواندن این ماجرا در رسانه ها آنان را جریحه دار کرده است پوزش طلبید.
     با این اعتراف، هیات منصفه دادگاه همان روز جوزف را مجرم شناخت و به قاضی پیشنهاد کرد که وی را به حبس ابد محکوم کند تا باعث عبرت شود. اتریش همانند سایر کشورهای اروپایی مجازات اعدام ندارد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تاريخ از نگاهي به تصوير
طرح نوروزي روزنامه شرق به مناسبت آغاز سال 1392 هجري خورشيدي و شماري از اعضاي تحريريه اين روزنامه معروف ايران


 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 20 مارس
  • 1525:   دولت فرانسه براي تعقيب و مجازات پروتستانها يك هيات ويژه تشكيل داد.
  • 1549:   درياسالار انگليسي توماس سيمور به جرم توطئه بر ضدبرادر خودكه مقام سوم كشور بود گردن زده شد.
  • 1737:   نيوتن فيزيكدان معروف در 84 سالگي در لندن درگذشت.
  • 1627:   هلندي ها هم بمانند ساير اروپاييان، براي استثمار مشرق زمين كمپاني هند شرقي هلند (اندونزي) را تاسيس كردند.
  • 1885:   يوجن هريگل فيلسوف آلماني به دنيا آمد و 72 سال عمر كرد.
  • 1896:   نيروهاي نظامي آمريكا به بهانه محافظت از اتباع اين كشور وارد نيكاراگوئه شدند.
  • 1928:   صدور گذرنامه سياسي درايران محدود شد و در چارچوب «قانون گذرنامه» قرار گرفت.
  • 1954:   دراين روز در اسفندماه 1332 و هفت ماه پس از براندازي حكومت دكتر مصدق، راجرز استيونس سفير تازه انگلستان در تهران اعلام كرد كه ميان انگلستان و آمريكا در قبال نفت ايران توافق حاصل شده است.



  •  

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com